مرا حیات ابد از لبت هوس باشد
که می گر آب حیات است یک نفس باشد
بزیر تیغ تو ای شوخ در صف عشاق
کسی که پیش نیامد همیشه پس باشد
تو آفتابی و با ذره کی شوی نزدیک
مرا ز دور همین دیدن تو بس باشد
دلم به سینه صد چاک بی تو محزون است
حزین بود دل مرغی که در قفس باشد
ببخش ساقی اگر جرعه یی دهد دستت
که غایت کرم است آنچه دسترس باشد
بغیر پیر مغان از که التماس کنم
که بی طلب ندهد آنچه ملتمس باشد
بکوی دوست ز طوفان گریه اهلی
کسی نماند و گر ماند تا چه کس باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز روزگار حذر کن ز کردگار بترس
وگرت بر همه آفاق دسترس باشد
چو روزگار برآشفت و کردگار گرفت
زوال دولت تو در یکی نفس باشد
نه کردگار به تدبیر خلق کار کند
[...]
جلال ملت و دین،تو گمان مبر که دگر
به کبریای جلال تو هیچ کس باشد
به هر چه حکم تو سابق شود چو در نگری
قضا هنوز به فرسنگها ز پس باشد
شبی نباشد کاندر دل و دِماغ عدو
[...]
مرا به وصل تو گر زان که دسترس باشد
دگر ز طالع خویشم چه ملتمس باشد
بر آستان تو غوغای عاشقان چه عجب
که هر کجا شکرستان بود مگس باشد
چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را
[...]
ز دام عشق کی آزادیام هوس باشد
که رخنه در دلم از رخنهٔ قفس باشد
چه می کند چمن عیش ما بهاری را
که همچو فصل گل صبح، یک نفس باشد
درین چمن چه کنی فکر آشیان که درو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.