گنجور

 
اهلی شیرازی

چون گل روی تو را آتش می تاب دهد

عارض پر عرقت چشم مرا آب دهد

سوی مسجد مرو ای قبله من ورنه امام

رو بسوی تو کند پشت به محراب دهد

نرگس مست تو ای شوح چه مشرب دارد

که به بیگانه می و زهر با حباب دهد

گر چنین سیل دمادم رود از دیده ما

عاقبت گریه ما خانه بسیلاب دهد

اهلی ایمن نشود از تو گرش جام دهی

کاین شراب آن دم آبی است که قصاب دهد