گنجور

 
اهلی شیرازی

کی بود عاشق کسی کز سوختن غمگین بود

عاشق آن باشد که چون پروانه در آتش رود

کور کن ایگریه بی یارم که چون یعقوب چشم

کور بهتر زانکه بی یوسف بعالم بنگرد

بهر کام دل اگر بر جان نشانی نخل عشق

غیر بار دل عجب گر میوه یی بارش بود

عاشقی تلخ است و مارا تلخ تر کان نوش لب

می خورد با غیر و از غیرت دل ما خون خورد

کار اگر با غیرت مرد آزما افتد ز عشق

زن به از فرهاد اگر از جان شیرین نگذرد

نیست در دستم سر مویی ولیکن همتم

یکسر مویت بملک هر دو عالم میخرد

هرکه چون اهلی هلاک لعل جانبخش تو شد

کافرم گر منت از عیسی مریم می برد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode