گنجور

 
اهلی شیرازی

شاهان اگر بصحبت رندان نظر کنند

شاید که نازو سروری از سر بدر کنند

با دشمنان عتاب بود مصلحت ولی

با دوستان بچشم عنایت نظر کنند

خون دلم چنین که دو لعل تو میخورند

دل رفت و رخنه عاقبتم در جگر کنند

مارا بهشت صحبت پیرست و جام می

طفلان راه میل به شیر و شکر کنند

اهلی مگوی شرح غم خود به گلرخان

ایشان کجا تحمل این درد سر کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

آن شب‌روان که در شب خلوت سفر کنند

در تاج خسروان به حقارت نظر کنند

کلیم

آن رهروان که در پس زانو سفر کنند

پوشیده دیده و ره نادیده سر کنند

هر جا غبار کوی تو باشد عبیر چیست

خاکیست آنکه عطر فروشان بسر کنند

اهل کرم که عزت مهمان شناختند

[...]

صائب تبریزی

جمعی که قطع راه به مژگان تر کنند

چون رشته دست در کمر صد گهر کنند

بحری است بحر عشق که موج و حباب را

دریادلان تصور تیغ و سپر کنند

خرطوم پشه را کجک فیل کرده اند

[...]

بیدل دهلوی

عشاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند

آیینه بشکنند و سخن مختصر کنند

هر چند برق شعله زند از نگاهشان

یکسر چراغ خانهٔ آیینه بر کنند

بر جوهر حیا نپسندند انفعال

[...]

رضاقلی خان هدایت

غمدیدگان عشق ترا شادی آرزوست

اما نه آن قدر که غم از دل به در کنند

دوزخ در آب دیده شود غرق روز حشر

گر عاشقان حدیث غم عشق سرکنند

ای مدعی برو که محبت نه کار تست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه