گر التفات بود شمع مجلس مارا
به کیمیای نظر زر کند مس مارا
مرو ز دیده که نقش بنفشه خالت
بجای مردم چشم است نرگس مارا
تو خود بگو صفت حسن خود که دوزخ تو
چه جای فهم بود عقل بی حس مارا
بغیر علم نظر درس ما نگفت استاد
نبود علمی ازین به مدرس مارا
مگو که بتکده از چیست خانه دل تو
که طرح کار چنین شد مهندس مارا
بزرگوار خدایا مراد ما این است
که یار کس نکنی یار و مونس مارا
در آبخلوت اهلی که مجلس انس است
ز شمع چهره برافروز مجلس مارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نداد عشق گریبان به دست کس ما را
گرفت این می پر زور، چون عسس ما را
اگر چه سگ به مرس می کشند صیادان
کشیده است سگ نفس در مرس ما را
تمام روز ازان همچو شمع، خاموشیم
[...]
ز روی ذات برافکن نقاب اسما را
نهان به اسم مکن چهرهٔ مسما را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.