گنجور

 
اهلی شیرازی

ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را

کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را

با تن چون برگ گل پشمینه‌پوشی کرده‌ای

زان بنوت نافه پوشد خرقه پشمینه را

از میان انبیاء مهر نبوت زان تست

گنج علمی لاجرم مهری بود گنجینه را

گر نمایی روی روشن کی دگر آیینه گر

پرده زنگاری از رخ بر کشد آیینه را

دیده روح الامین از شرح صدرت نور یافت

روشن آن چشمی که دید آن سینه بی کینه را

شد شب قدری شب آدینه تا مخصوص تست

غایت قدر است ازین نسبت شب آدینه را

آنچه من دوش از قیام قامتت دیدم بخواب

تا قیامت عاشقم خواب شب دوشینه را

با خیالت از ازل اهلی چو می بازد نظر

روی بنما یک نظر این عاشق دیرینه را