حسن تو گرچه با همه کس در تجلی است
با دیگران به صورت و باما بمعنی است
خاک ره از فروغ تو ای آفتاب حسن
هر ذره را به چشمه خورشید دعوی است
عیسی دهد بمرده ز گفتار جان ولی
مسکین کسی که کشته گفتار عیسی است
حال من و سگت زعنایت گذشته است
احوال ما حکایت مجنون و لیلی است
اهلی ز اهل دولت اگر بر کناره ماند
دولت همین بسش که نه از اهل دنیی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جا که بنگری رخ او در تجلی است
مجنون اگر شوی همه آفاق لیلی است
دور از توام بصورت و در معنیم قرین
صورت تفاوتی نکند اصل معنی است
ما را که دل بطرفه غزالی گرفته انس
[...]
آب حیات آتش رخساره ها می است
باد مراد کشتی می نغمه نی است
شمع و چراغ مجلس مستان می و نی است
جام و کدوی باده پرستان جم و کی است
گو با دو دست پاس سر خود نگاه دار
چون عینک آنکه چشم حسودیش در پی است
مردانه گر ز وادی سر بگذرد کسی
[...]
آن چشم مست را که دو صد چشم در پی است
هر فتنهای که هست به زیر سر وی است
مهرت بعضو عضو من ای ماه مهر خوی
آنسان گرفته جای که چون نشأه در می است
ما مست باده ی دگریم ای فقیه شهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.