کاشکی ز اول بمن این کینه داری داشتی
تا دلم در کف عنان اختیاری داشتی
رخ ز من میتابد اکنون وه چه سان یاد آورم
آنکه بر آمد شد من اتنظاری داشتی
شد دلم محروم ازو با آنکه از نزدیکیش
گه خیال بوسه گه میل کناری داشتی
خود چو نقصان آمدی با قدر آنسلطان حسن
گر چو من مسکین گدای خاکساری داشتی
جرم یاران نیست اهلی را گناه از طالع است
ورنه همچون دیگران او نیز یاری داشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر دل غم پرور ما غمگساری داشتی
با بلا خوش بودی و در غم قراری داشتی
نام مجنون در جهان هرگز نبوده این چنین
گر چنان بودی که چون من یادگاری داشتی
هر دو عالم را ز یک پرتو سراسر سوختی
[...]
عاشق بیخانمان گر اختیاری داشتی
بر مراد خاطر خود روزگاری داشتی
قسمت گردون اگر بودی بقانون مراد
عاشق بیچاره هم وصلی زیاری داشتی
عالمی نخجیر بازویار از ایشان بی نیاز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.