سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو
زانها که گوید جان من جانها فدای روی تو
در بتپرستی کافرم در عشقبازی کجنظر
گر قبله جانم بود غیر از خم ابروی تو
ای نوغزال مشکبو جانم ز بویت تازه شد
گر زنده اند از جان کسان من زنده ام از بوی تو
هرچند از من میرمد آن آهوی چشم سیه
دزدیده می بیند مرا ای من سگ آهوی تو
خلقی ز حسرت مینهد سر بر سر زانوی خود
یارب که باشد کو نهد سر بر سر زانوی تو
ای آفتاب عاشقان باشد که باری بنگرم
شخص نزار خویشرا چون ماه نو پهلوی تو
اهلی که از عکس رخت روشن بود آیینه اش
نقشی نبندد در دلش جز صورت دلجوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد بزم و شادمانیهای گذشتهای میاندیشد که با ساقی و شراب همراه بود. او از احساسات و وابستگی عاطفی میگوید و به دنبال شور و شوق جوانی، ناز و عتاب محبوبش میباشد. شاعر نشانههای عشق را در اطراف خود میبیند، اما احساس میکند که آن حال و هوا دیگر وجود ندارد. او به عشقش و نابودی دل و جانش در این محبت اشاره میکند و از یادآوری زیباییهای محبوبش در خواب غافل است. همچنین از حالت مستی و سوز و گداز خودش در همراهی با محبوب و خاطرات تلخ و شیرین آن روزها سخن میگوید. در نهایت، او به شب خاصی اشاره میکند که همنشینش مست شده و حرفی درباره عشق به او گفته است.
هوش مصنوعی: اگر جان و مال من صرف عشق تو شود، این کار بسیار آسان است چرا که برای تو جانم، جانها را فدای زیباییات میکنم.
هوش مصنوعی: در عشق، بیاعتنایی و کجنظری تو باعث میشود که من از ایمان به بتها دور شوم. اگرچه جانم به سوی معبود تعلق دارد، اما هیچ چیزی جز خم ابرویت برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: ای بُنفشهی خوشبو؛ بوی تو جانم را تازه کرده است. اگر دیگران از جانشان زندهاند، من نیز از بوی تو زندهام.
هوش مصنوعی: هرچند که آن آهوی چشم سیاه از من میگریزد، اما او مرا میبیند. من مانند سگی هستم که به دنبال آهوی تو میگردد.
هوش مصنوعی: افرادی از شدت ناامیدی و حسرت، سرشان را بر زانوی خود گذاشتهاند و از خدا میپرسند چه کسی وجود دارد که سرش را بر زانوی تو بگذارد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، تو نور عشقآفرینی؛ آرزو دارم یک بار به چهرهی ضعیف و نزار خودم نگاه کنم، مثل ماه نو که در کنار توست.
هوش مصنوعی: اگر دل کسی روشن و آشفته از تصویر تو باشد، آينهاش هیچ تصویری غیر از صورت نیکو و دلربای تو را در دلش نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی سوی تو
خوی تو مردم کشتن است، ای من غلام روی تو
گه جان به بویی می دهم، گه دل به مویی می نهم
کاری ست افتاده مرا با هر خم گیسوی تو
از بس که کویت هیچگه خالی نباشد ز آه کس
[...]
ای دیده ی بخت جهان در آرزوی روی تو
وی قبله ی جان جهان طاق خم ابروی تو
ای نور چشم من صبا آورد بویت سوی ما
عمریست تا جان می دهد مسکین دلم بر بوی تو
تا چند چوگان جفا جانا زنی بر جان ما
[...]
داری به جان من کمین ای من کمین هندوی تو
خوی تو گر هست این چنین صد جان فدای خوی تو
گه بر در بتخانه ام گه در حریم خانقه
القصه گردم در به در دایم به جست و جوی تو
بادا ز زخم ناوکت در سینه صد روزن مرا
[...]
سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو
باشد شبی ای سیمتن آسایم از پهلوی تو
دورم من و نزدیک تو نتوانم از ضعف آمدن
کاهم ز غم باشد مرا بادی رساند سوی تو
تا بر زبان دیگری نام تو باری نگذرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.