گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

هرگز دلم ملول نگشت از جفای او

تا زنده ام خوشم چو بمیرم فدای او

آن گل نهاده در ره من صد هزار خار

من خار راه رفته بمژگان برای او

از عمر بیوفای خودم در عجب که چون

کرد اینوفا که کشته شدم در وفای او

ما را طواف کعبه چه حاجت که میکده

صد کعبه در طواف در آرد صفای او

عالم خراب گنج زر و رند می پرست

در عالمی که گنج زرست اژدهای او

دانی که مرغ دل همه در اضطراب چیست

در اضطراب آنکه بمیرد بپای او

اهلی در آشنایی و یاری ز جور اوست

بیگانه یی که کس نشود آشنای او

 
 
 
مولانا

شب مست یار بودم و در های های او

حیران آن جمال خوش و شیوهای او

گه دست می‌زدم که زهی وقت روزگار

گه مست می‌فتادم بر خاک پای او

هفت آسمان ز عشق معلق زنان او

[...]

ناصر بخارایی

روشن رهی که قبله بود انتهای او

آزاد بنده‌ای که شود کعبه جای او

از زمزم آب خورده و چون آب در مقام

آسوده و حریم حرم متکای او

محراب چار رکن که دارالامان اوست

[...]

ابن حسام خوسفی

آن سرو ناز کو که ببوسیم پای او

روشن کنیم دیده به خاک سرای او

او سر ز ناز خویش نیارد به ما فرود

ما چون بنفشه سر بنهاده به پای او

او را به جای ما به غلط گر کسی بود

[...]

جامی

هر بامداد بر در خلوت سرای او

اصحاب صف زده به هوای لقای او

هر یک به جای خود متمکن نشسته اند

یارب چه حال شد که تهی ماند جای او

او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ

[...]

واعظ قزوینی

دل، خانه ایست، یاد خدا کدخدای او

سرد از محبت همه گشتن هوای او

سقفش شکستگی و، زمینش فتادگی

از چار موج حادثه دیوارهای او

طرحش، بهم برآمدگی؛ نقش، سادگی؛

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه