در غنچه چو گل تا بکیی گوش بمن کن
از پرده برون آی و تماشای چمن کن
بگشود دهن با تو سحر غنچه بدعوی
بلبل بصبا گفت که خاکش بدهن کن
مردم ز هوس شب چو سگت پیرهن خود
در پیش من انداخت که بردار کفن کن
با هرکه ندارد سخن از صورت خوبی
چون صورت دیوار توهم ترک سخن کن
تا کی کنی ایدیده نظر بر رخ یوسف
یک بار نظر نیز در آن چاه ذقن کن
ما را نه سر گیسوی حور و قد طوبی است
با عاشق شیدا سخن از دار و رسن کن
ایمدعی اینطعن و جگر خواریت از چیست
من طوطیم این نکته تو در کار زغن کن
خواهی که دل آسوده شوند از نفست خلق
چون باد صبا بندگی سرو و سمن کن
اهلی طلب خلق حسن گر کنی از خلق
اول تو برو پیشه خود خلق حسن کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.