گنجور

 
 
 
مولانا

ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبوده‌ست او

همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو

همه از عشق بررسته جگرها خسته لب بسته

ولی در گلشن جانشان شقایق‌های تو بر تو

حقایق‌های نیک و بد به شیر خفته می‌ماند

[...]

امیرخسرو دهلوی

تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی

مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
شاه نعمت‌الله ولی

به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو

به معنی دو یکی یابم به صورت گرچه باشد دو

به من گر شاهد معنی نماید رو به صد صورت

به صد صورت مرا حسنی نماید روی او نیکو

بیا تو آینه بردار و روی خود در آن بنما

[...]

سلطان باهو

یقین دانم درین عالم که لا معبود الا ھُو

ولا موجود فی الکونین لا مقصود الا ھُو

چو تیغ لا بدست آری بیا تنها چه غم داری

مجو از غیر حق یاری که لا فتاح الا ھُو

بلا لا لا همه لا کن بگو الله والله جو

[...]

سیدای نسفی

شبی افتاده می رفتم به طوف کعبه آن کو

به گوش هوشم آواز پیاپی آمد از یکسو

اگر پرسد مرا ای سیدا آن تندخو بر گو

نمی دانم نظیری کیست چون می آمدم زان رو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه