سهشنبه خواند مرا آن صنم به خانه خویش
که مرهمی نهد از راه مهر بر دل ریش
سه شنبه گشت دوشنبه دوشنبه آدینه
کنون بینم آدینه را چه آید پیش
از آن زمان که هلال دو هفته یعنی بدر
نهفته چهره ز من از دو هفته باشد بیش
درین دو هفته بود گل به پیش چشمم خار
درین دو هفته بود نوش در مذاقم نیش
شدست جسمم چون چشم مست او بیمار
شدست روزم چون طرهاش سیاه و پریش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد دیدار معشوقهاش میافتد که آن روز سهشنبه او را به خانهاش دعوت کرده بود. او احساس میکند که این دیدار مرهمی بر دل زخمیاش گذاشته است. با اشاره به گذر زمان، شاعر میگوید که دوشنبه و آدینه به هم تبدیل شدهاند و حالا دیگر نمیداند چه بر سرش آمده است. او به یاد میآورد که از زمان دیدار، معشوقش مانند ماه کامل از او دور شده و در این دو هفته احساساتی متضاد را تجربه کرده، چرا که زیبایی معشوق در دلش خار و در طعم زندگیاش تلخی به همراه داشته است. شاعر در نهایت بیان میکند که جسمش مانند کسی که در عشق مست شده بیمار است و روزهایش چون موهای سیاه و پریشان معشوقش، آشفته و مضطرب میگذرد.
هوش مصنوعی: آن معشوق روز سهشنبه مرا به خانهاش دعوت کرد تا با محبتش دلی شکستهام را درمان کند.
هوش مصنوعی: در روز سهشنبه، دوشنبه به پایان رسید و حالا که به آدینه رسیدهام، میخواهم ببینم آدینه چه تاثیری بر من خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: از زمانی که ماه هلالی به شکل کامل درنیامده، من بیش از دو هفته است که چهرهام از او پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: در این دو هفته، به جای گل و زیبایی، فقط خارها در برابر دیدگانم بودهاند و به جای لذت از نوشیدنی، طعم تلخ و گزندهی نیش را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: تنم به زیبایی و جذابیت چشمهای مست او دچار شده و روزگارم مانند موی سیاه و آشفتهاش بیمار و آشفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
همیشه هجران جویی بسان اره خود
[...]
شهاب دین موید که بر سپهر هنر
بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش
بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو
که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش
عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.