ای تاجر بیثروت سوداگر بیمایه
ایوان تو بیدیوار بستان تو بیسایه
بستان ترا پژمان هم سوسن و هم سنبل
ایوان ترا ویران هم پیکر و هم پایه
در بوته غمازان بگداخته همچون زر
در بزم شش اندازان درباخته سرمایه
انده به تو وابسته از باب الی المحراب
نکبت به تو پیوسته از بدو الی الغایه
بدنامی و ننگت را آورده ملک سوره
بدبختی و نحست را بر خوانده فلک آیه
بابات به خون غلتید از کینه این عمو
مادرت زبون گردید از فتنه این دایه
این دایی و این عمو خستند روانت را
تا کرد تنت را قوت بن جعده و بن دایه
بر مادر مسکینت از دیده به خاک افشان
خونی که فریدون ریخت از کشتن برمایه
کشتید اتابک را بیجرم و گمان کردید
کو باغ نیاکان را داده است به همسایه
دیدی که برادرهات این روضه دلکش را
دادند به همسایه با زینت و پیرایه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.