مزینیه، کنون رونقی دیگر دارد
که از سعادت اولاد خود خبر دارد
مزینیه چو سیمرغ عنبرین پر و بال
هزار بیضه زرین بزیر پر دارد
مزینیه ز دوشیزگان خود چو سپهر
سهیل و مشتری و زهره و قمر دارد
مزینیه بود بیشه ای که اندر وی
غزال ماده فزونی ز شیر نر دارد
جمال و زینت انسان بدانش است و هنر
که آدمی شرف از دانش و هنر دارد
تفاوت بشر از جانور بمعرفت است
جز این چه فخر و فضیلت به جانور دارد
کسی که گنج درون آکند بگوهر علم
چه احتیاج به گنجینه گهر دارد
کسیکه نقد معارف به دل ذخیره کند
چه اعتنا به در و لعل و سیم و زر دارد
پزشک علم برای مریض جهل اینجا
بسی مفرج و معجون و گلشکر دارد
فرشته ایست موکل در این سرا که مدام
خدای جل جلاله بر او نظر دارد
از آن قبل نظر حق بر این فرشته بود
که این فرشته نظر بر رخ بشر دارد
چو آن فرشته اردیبهشت و فروردین
که لاله را، ز نم ابر و ژاله تر دارد
مدیر مدرسه ماست آن فرشته نور
که شاخ معرفت از همتش ثمر دارد
بزیر سایه اقبال شهریار جوان
نسیم عدل در این بوستان گذر دارد
براستی پدر ملت است خسرو ملک
خوشا بحال کسی کاینچنین پدر دارد
شبی که در کنف عدل او بخواب رویم
هزار مژده بما قاصد سحر دارد
ز فضل و مکرمت این ملک وزیر علوم
طراز علم ز دادار دادگر دارد
خدایگان معارف مهین حکیم الملک
که روح مملکت از علم بهره ور دارد
زمانه نقش بر آب است و این ستوده وزیر
ز عزم ثابت خود نقش بر حجر دارد
بنات مدرسه آسوده از بنات الدهر
بنات نعش صفت بر فلک مقر دارد
شهامها ملکا خسروا خداوندا
یکی حدیث بیار تو مختصر دارد
بکارخانه باری نگر که در صنعت
درودگر نه و کار درودگر دارد
ترا مربی این ملک کرده از پی آن
که ملک راز وجود تو مفتخر دارد
بحفظ قائمه عرش دولت تو نظر
امام قائم و سلطان منتظر دارد
دعا کنیم ترا چون دعای خلق بشاه
بویژه از دو لب بیگنه اثر دارد
چنانکه ملک جهانرا خدا بدست تو داد
عدوی جاه ترا از میانه بردارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوای دوست مرا در جهان سمر دارد
به هر دیار زمن قصه دیگر دارد
ز بوته دل رویم همی کند چون زر
ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد
ز بار انده هجران ضعیف قد تو را
[...]
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد
که کار من زغمش روی در خطر دارد
خبر ندارم در عشق او ز کار جهان
ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
همه فسانه عالم مرا فرامش گشت
[...]
کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
[...]
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندی را
که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد
ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.