گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
سید حسن غزنوی

پسرا بو که مرا باز فراموش کنی

وین دل تنگ چو آتشکده پر جوش کنی

بازی روبه از آن چشم چو آهو چه دهی

تا مرا خفته و بیدار چو خرگوش کنی

حلقه حلقه است سر زلف تو آخر چه شود

[...]

سعدی

یاری آن است که زهر از قبلش نوش کنی

نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی

هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود

تو چه یاری که چو دیگ از غم دل جوش کنی

علم از دوش بنه ور عسلی فرماید

[...]

آشفتهٔ شیرازی

وقت آنست که پاکوبی و می نوش کنی

شادی آری و غم رفته فراموش کنی

جامه عاریت سلطنت از تن بنهی

کسوت فقر از زیب برو دوش کنی

صوفی آسا بسماع آئی چون اشتر مست

[...]

افسر کرمانی

شود آیا که ز ما حرف وفا گوش کنی

مهربان باشی و بیداد فراموش کنی

پرتو روی تو بگرفت جهان، پرده بهل

مگر این آتش پر مشعله خاموش کنی

بی خود از باده دوش استی و ما هشیاران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه