گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

صاحبا شد مدتی تا شاهدان فکرتت

از طلبکاران خود دارند رخ اندر نقاب

شعر تو آب روان است و روانم تشنه است

چون روا داری که باشد تشنه محروم آب

لیک دوش از حامت گفت است طبع دوربین

آن چنان عذری که نتوان رد آن در هیچ باب

گفت معنی های او بکرند و ما نامحرمان

بکر از نامحرمان واجب شمار و اجتناب