خسرو ارباب دانش سرو اهل هنر
ای به استقلال در ملک سخن مالک رقاب
با وجود شعرهای آبدارت شاعری
دیگران را راست تصویر است بر بالای آب
معنیّت از بس بلندی تا برون آید ز لب
پا به فرق عرش ساید چون دعای مستجاب
آن سفینه نیست اشعار تو در وی مندرج
ژرف دریایی است سطر و نقطه اش موج و حباب
با ضمیر لاف میدانم نزد در حیرتم
کز چه معنی تیغ در گردن فکندست آفتاب
خود بگو جز کلک جادوی فسون سازت که ساخت
بیت کزیک عنصرش باشد بنا یعنی زآب
این چنین کز دوری بزم تو گوید جان من
کس نمی گیرد مگر از دوری دریا سحاب
شکوه یی دارم اگر داری دماغ استماع
رخصتی کز چهره این راز بردارم نقاب
ربط من با میرزا نوری چو اخلاصم به تو
بر تو روشن ترز خورشید است ای عالی جناب
خود نکودانی که من این ناخوشی های فلک
دل بدو خوش میکنم در عالم پر انقلاب
بارها دیدی که گر بادی وزیدی بر سرش
آه من آتش زدی بر آسمان ناصواب
ور نشستی بر ضمیرش کرد خالم بر دهن
اشک من بنیاد عالم را رسانیدی به آب
شد کنون عمری که مجبوسست در ویرانه یی
غم فزا جایی که وام از وی کند دوزخ عذاب
از هوای گرم آن ویرانه هرگز چشم او
همچو چشم بخت بیدارت نگردد گرم خواب
با چنین حالی که گفتم خود بده انصاف من
چون توانم دید او را در لگدکوب دواب
آن که نامش را سلیمان کرده ای بر غم او
می برد فرمان دیوی چند زشت بی حجاب
بیش ازین دیوان بفرمان سلیمان بوده اند
وین سلیمان می برد فرمان دیوان العجاب
زین مراتب در گذشتم یک سوالم بیش نیست
عرضه میدارم به شرط آن که فرمایی جواب
آشنایی بر طرف آخر نه مظلوم است او
در کدامین دین روا باشد به مظلومان عتاب
از تو میلافد میفکن هم همچنینش بر زمین
وز تو می نازد مفرما بیش ازینش اضطراب
آن نوید لطف واین بی التفاتی الامان
وین خلاف رسم و این کان گهر الاجتناب
من خلاف رسم می گویم خلاف رسم کو
بر زمین افکندن نو رست رسم آفتاب
ثبت بادا نام تو در صدر دیوان هنر
تا بود ختم سخن والله اعلم بالصواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تمجید از خسرو ارباب دانش و هنر میپردازد و او را به عنوان مالک سخن و شاعری بزرگ معرفی میکند. او به شعرهای آبدار و معنای عمیق آنها اشاره میکند که در پرتو آنها معنویت به عرش میرسد. شاعر همچنین از احساسات خود و دردهای ناشی از دوری میگوید و از دلتنگیهایی که در دل دارد، سخن میگوید. او از غم ناشی از شرایط سخت زندگی و از نام سلیمان و دیوان سخن میگوید و سوالهایی را در مورد عتاب به مظلومان مطرح میکند. در پایان، شاعر آرزوی ثبت نام خسرو را در دیوان هنر کرده و به حفظ نام و یاد او تأکید میکند.
هوش مصنوعی: خسرو، صاحبنظران و بزرگترین هنرمندان، تویی که در عرصه ادبیات و سخنوری مانند یک فرمانروای مستقل و بیرقیب هستی.
هوش مصنوعی: شعرهای زیبا و دلنشین من باعث میشود که شاعران دیگر فقط مانند تصاویری بر روی آب به نظر بیایند و نتوانند به خوبی برجسته شوند.
هوش مصنوعی: معنیاش این است که مفهوم و معنا به قدری بلند و عمیق است که وقتی از زبان بیرون میآید، به اندازهای تاثیرگذار و بزرگ است که تا بالای عرش میرسد و همچون دعایی که مورد اجابت قرار گرفته، اثرگذار است.
هوش مصنوعی: اشعار تو مانند یک کشتی نیست که تنها در آن نوشته شده باشد، بلکه دنیای عمیقی است که هر سطر و نقطهاش مثل موج و حباب دریا، پر از احساسات و معانی است.
هوش مصنوعی: من از درک این که چرا آفتاب، مانند شمشیری، بر گردن خود آویخته است، حیرتزدهام و با خود میگویم که به چه دلیل این موضوع باید چنین باشد.
هوش مصنوعی: خودت بگو چه چیزی جز ترفند جادویی تو میتواند سبب شود که این شعر از عناصری از آب ساخته شده باشد؟
هوش مصنوعی: دل من از دوری مجالستان این گونه ناله میکند، هیچ کس از درد دوری معشوق نمیچشد مگر آن که مانند ابر از دوری دریا به تلاطم بیفتد.
هوش مصنوعی: من یک شکوه و گلایه دارم و اگر تو آمادگی شنیدن را داری، اجازه بده که از چهرهام پرده بردارم و این راز را برایت آشکار کنم.
هوش مصنوعی: رابطه من با میرزا نوری به اندازهای خالص و صادقانه است که روشنتر از نور خورشید برای شما مشخص است، ای آقای بزرگوار.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خودم را با بدیها و سختیهای دنیا آشنا کنم، در حالی که دل من به او (خداوند) آرامش میدهد و در این روزگار پرآشوب شاداب است.
هوش مصنوعی: چندین بار مشاهده کردی که زمانی که بادی به سمت او میوزد، آه من همچون آتش بر آسمان ناعادلانه میسوزد.
هوش مصنوعی: اگر بر دل او نشستی، دستان خود را بر دهان بگذاری، اشک من جهانی را به آب رسانده است.
هوش مصنوعی: اکنون سالهاست که در یک مکان ویران و غمانگیز گرفتار شدهام، جایی که عذابها و رنجها میتواند از آنجا به من برسد.
هوش مصنوعی: از هوای گرمی که آن ویرانه دارد، هیچگاه چشمان او مانند چشمان بخت بیدار تو گرم خواب نخواهند شد.
هوش مصنوعی: با چنین وضعیتی که توصیف کردم، خودت قضاوت کن که چگونه میتوانم او را در حالتی ببینم که زیر پاهای وسیله نقلیه قرار دارد.
هوش مصنوعی: آن شخصی که تو او را سلیمان نامیدهای، به خاطر غم و اندوهش، چندین دیو زشت و بدصورت را به خدمت میگیرد تا او را تسلی دهد.
هوش مصنوعی: بسیاری از دیوانها در گذشته به فرمان سلیمان بودهاند و این سلیمان، فرمان دیوان شگفتانگیز را به عهده دارد.
هوش مصنوعی: از این مراحل عبور کردهام و فقط یک سوال دارم. آن را مطرح میکنم به این شرط که پاسخی به من بدهی.
هوش مصنوعی: آشنایی به پایان کار خود نمیرسد و او که مظلوم است، در کدام دین اجازه دارد به بیگناهان خشم و عتاب نشان دهد؟
هوش مصنوعی: از تو محبت و لطف نریزید، زیرا دلشنگی و نازش را بیشتر از این دچار اضطراب نکنید.
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که شخصی امیدی به مهربانی و لطف دارد، اما در عین حال بیتوجهی را تجربه میکند. این تضاد با انتظاراتش و همچنین نادیده گرفتن قواعد و آداب باعث نگرانی و ناراحتی او شده است. به طور کلی، او احساس میکند که در موقعیتی غیرعادی و ناخوشایند قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من به طرز غیرمعمولی سخن میگویم، زیرا عادت بر این است که نور جدیدی که بر زمین میافتد، به اندازهای که به خورشید مرتبط است، از بین برود.
هوش مصنوعی: امیدوارم نامت در آغاز کتاب هنر نوشته شود تا جایی که سخن به پایان برسد. به راستی که تنها خدا از حقیقت مطلع است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.