گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

به پیش آتش آهم زبانهٔ آتش

چنان بود که ز آتش زبانهٔ آتش

ز دوریت چو کشم آه بیشتر سوزم

بلی نسیم بود تازیانهٔ آتش

درون تربت من چیست غیر خاکستر

جز این متاع چه خواهی ز خانهٔ آتش

بیان درد دل خود به هر که کردم، سوخت

مگر زبان من آمد زبانهٔ آتش

چنان به سوختن اندر غم تو خو کردم

که دور از آتشم اندر میانهٔ آتش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode