ز ضعف تن مژهام را به هم رسیدن نیست
نبستن مژه از مرده بهر دیدن نیست
خوشم به سنگدلیهای او که درد مرا
دل ار نه سنگ بود، طاقت شنیدن نیست
مرا جفای تو پابستهتر کند، آری
چو پر بسوزد پروانه را پریدن نیست
به خون تپیدن بسمل، یقین نمود مرا
که بعد کشته شدن نیز آرمیدن نیست
چه شد که از رخ او گل نچیدهام کان گل
برای زینت باغ است، بهر چیدن نیست
تأسف است که بر روزگار رفته خورد
برای کشته شدن صید را تپیدن نیست
چگونه آه کشم، کآنچنان گرفتارم
به دست غم که مجال نفس کشیدن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج شاعر پرداخته و احساساتی از ضعف و ناامیدی را منتقل میکند. شاعر میگوید که از ضعف جسمی نمیتواند چشمانش را ببندد و این نشان میدهد که او در برابر درد و مشکلاتش تسلیم شده است. او به سنگدلی معشوقش اشاره میکند و میگوید که اگر دل او سنگی بود، تحمل دردش بسیار سخت بود. همچنین، او در مییابد که جفای معشوقش او را بیشتر گرفتار میکند و به تصویر پروانهای میپردازد که در آتش میسوزد و نمیتواند فرار کند. شاعر از عدم تواناییاش در چیدن گل عشقش میگوید و حس غم و اندوهی که بر روزگارش تأثیر گذاشته را بیان میکند. در نهایت، او به شدت در قید غم گرفتار است و حتی نمیتواند نفس بکشد. این شعر تصویر روشنی از عواطف پیچیده و افسردگی عمیق را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف بدنم، نمیتوانم چشمانم را به هم بیاورم. چشمهایم که به خاطر دیدن یک مرده بسته نمیشوند.
هوش مصنوعی: از بیاحساسی او خوشحالم، چون اگر دلش مثل سنگ نبود، نمیتوانست درد من را تحمل کند.
هوش مصنوعی: درد و رنج ناشی از بیمهری تو برای من بیشتر میشود. درست است که وقتی پروانه در آتش میسوزد، دیگر نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: به شدت زخم خوردن و درد کشیدن کسی که به قتل رسیده، به من این را ثابت کرد که بعد از مرگ نیز آسایش و آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرا از زیبایی او بهرهای نبردهام؟ زیرا این زیبایی برای تزئین و زیبایی باغ است و برای چیدن و برداشتن نیست.
هوش مصنوعی: نفس تاسف بر گذشتهای که سپری شده است، حالا برای از دست رفتن شکار دیگری هیچ نشانهای از درد و رنج ندارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور آه بزنم، زیرا آنقدر درگیر غم و اندوه هستم که حتی فرصتی برای نفس کشیدن ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زبان طعنه ما کوته از بریدن نیست
علاج شکوه عاشق به جز شنیدن نیست
ز بس که گشتهام از درد انتظار ضعیف
نگاه را به رخت قوت رسیدن نیست
چنان که خانه زندانیان فرود آید
[...]
اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
که تنگنای جهان جای دل تپیدن نیست
ز بی غمی نبود رنگ روی من بر جای
ز ضعف، رنگ مرا قوت پریدن نیست
ز دست آینه شد موی سبز و گشت سفید
[...]
در آبگیر، سحرگاه بط به ماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.