امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
آبادتر آن سینه که از عشق خراب است
آزادی آن دل که در آن زلف تاب است
کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص
کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است
جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است
وین کار خرابی همه از حب شراب است
جانم به عذاب است ز مخموری دوشین
ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است
چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
روزی که به من ناز و عتابت به حساب است
آن روز مرا روز حساب است و عذاب است
گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست
فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است
خواهند شدن صید و تا ماه ز ماهی
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است
افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
[...]

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵ - ایضا له
در میکده آنرا که به کف جام شراب است
عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
برداشتن از می نتواند سر خود را
از باده هوا در سر آن کو چو حباب است
سر رشته کارش کشد آخر به خرابی
[...]

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترجیعات » ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم
گر شکوهای آمد به زبان بزم شراب است
باید که بشویند ز دل عالم آب است
زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد
آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است
ابری برسد روزی و جانش به تن آید
[...]

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
صد شکر که بتخانه ی اندیشه خراب است
ناقوس و تبش در گرو باده ی ناب است
با قسمت خود هر که تو بینی جم و دارا است
محتاجی مردم همه آن سوی حساب است
سیرابی و لب تشنگی از هم نشناسیم
[...]

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
ساقی چه دهی پند من این بزم شراب است
از گریه مرا منع مکن، عالم آب است
از عشق تو آسان نتوان جست، که دارد
دستی که گلوگیرتر از پای حساب است
از آینه ی ناصیه در حلقه ی مستان
[...]

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است
در مجلس مستان، عرق فتنه شراب است
ویرانه ی ما رونق میخانه شکسته ست
تا صورت دیوار درو مست و خراب است
در هند عجب نیست گر از باده گذشتیم
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۲۴
در عالم فانی که بقا پا به رکاب است
گر زندگی خضر بود، نقش بر آب است

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۶
چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است
کز روی عرقناک تو در عالم آب است
در دل فکند شور جزا گریه تلخش
از آتش رخسار تو هر دل که کباب است
چشمی که چو مژگان نکند هر دو جهان را
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است
بیداری این طایفه خمیازه خواب است
بی اشک ندامت نبود عشرت این باغ
از خنده گل آنچه بجامانده گلاب است
چون اخگرسوزان، دل ما سوختگان را
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۸
در عالم فانی که بقا پا به رکاب است
گر زندگی خضر بود نقش بر آب است
از مردم دنیا طمع هوش مدارید
بیداری این طایفه خمیازه آب است
چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سایل
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۹
جمعیت جسم از نفس پا به رکاب است
شیرازه مجموعه ما موج سراب است
جایی که بود عمر خضر نقش بر آبی
این هستی ده روزه ما در چه حساب است؟
این هستی پوچی که تو دلبسته آنی
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۳
از روی عرقناک تو خورشید کباب است
آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۴
از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است
بر روی شکر گر همه شیرست نقاب است

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
لب تر نکنم ز آب خضر تا می ناب است
چون شیشه، مرا خانه تن وقف شراب است
بی گل، نفسی بلبل ما زنده نماند
در فصل خزان، زنده به امید گلاب است
آیینه که هرگز نگذارد مژه برهم
[...]

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
تا آفت غم لازمه طبع شراب است
می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است
چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت
آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است
کفرست تهیکاسگی بادهپرستان
[...]

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳
یارب چمن حسن تو خرم ز چه آبست
کاندر نظرم هرچه بجز تست سرابست
غیر از دل عشاق تو معمور ندیدیم
گشتیم سراپای جهان جمله خرابست
هر کس که چشید از می عشق تو نشد پیر
[...]

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
در غمزه مستانه ساقی چه شرابست
کز نشأه آنجان جهان مست و خرابست
هشیار نه یک زاهد و مخمور نه یک مست
مستست تر و خشک جهان اینچه شرابست
عشقست روان در رک و در ریشه جانها
[...]
