روزی که به من ناز و عتابت به حساب است
آن روز مرا روز حساب است و عذاب است
گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست
فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است
خواهند شدن صید و تا ماه ز ماهی
کز عارض و زلف تو بسی شست در آب است
گرد لب و رخسار تو جان بر سر آتش
از ذوق نمک رقص کنان همچو کباب است
من پند تو چون بشنوم ای شیخ که چون عود
گوشیم سوی مطرب و گوشی به رباب است
در مجلس و عظم به قدح پیش کشد دل
روزی که هوا سرد بود روز شراب است
از غمزه میندیش کمال و بکش آن زلف
گر مرغ ببر دام که صیاد به خواب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به عشق و ناز و عتاب معشوقش اشاره میکند و روزی که عاشق برای او حساب و عذاب میبیند را توصیف میکند. شاعر به شور و شوق خود از زیباییهای معشوق و تاثیر آن بر قلبش اشاره کرده و از حالتی که در اثر عشق به آن دچار شده، میگوید. او همچنین به لذتهای زندگی، مانند شراب و رقص، در کنار غم عشق و زیباییهای معشوق پرداخته و به نوعی پیام تفریح و لذت از زندگی را منتقل میکند، به ویژه در روزهایی که سردی هوا احساس میشود. در نهایت، شاعر فکر کردن به غم را بیفایده میداند و بر لزوم همراهی با زیباییها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: روزی که تو با ناز و تحکم خود به من توجه میکنی، آن روز برای من روز حساب و کیفر خواهد بود.
هوش مصنوعی: گفتی که از ظلم و ستم تو، زمانی را سپری میکنم، حالا که دیگر نمیتوانم فریاد بزنم، چرا اینگونه با من رفتار میکنی؟
هوش مصنوعی: میخواهند به دام بیفتند و تا زمانی که ماه به دور ماهی که به خاطر چهره و موهای تو در آب درخشان است، رخ مینماید.
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبهی چهرهات به قدری است که جانم را در آتش ذوق قرار میدهد، انگار که در حال رقصیدن بر روی کباب هستم.
هوش مصنوعی: هرگاه نصیحت تو را بشنوم، ای شیخ، مثل عود هستم که به سویی میروم و به صدای مطرب و نغمه رباب گوش میدهم.
هوش مصنوعی: در مجلس شادمانی، دل برای نوشیدن شراب پیشقدم میشود، روزی که هوا سرد است، روز خوبی برای این لذت به شمار میرود.
هوش مصنوعی: به زیبایی نگاه نکن و باید زلفت را به دست بگیر. اگر میخواهی پرندهای را به دام اندازی، این کار را در زمانی انجام بده که صیاد در خواب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آبادتر آن سینه که از عشق خراب است
آزادی آن دل که در آن زلف تاب است
کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص
کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است
جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست
[...]
بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است
وین کار خرابی همه از حب شراب است
جانم به عذاب است ز مخموری دوشین
ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است
چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده
[...]
ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است
افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
[...]
در میکده آنرا که به کف جام شراب است
عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
برداشتن از می نتواند سر خود را
از باده هوا در سر آن کو چو حباب است
سر رشته کارش کشد آخر به خرابی
[...]
گر شکوهای آمد به زبان بزم شراب است
باید که بشویند ز دل عالم آب است
زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد
آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است
ابری برسد روزی و جانش به تن آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.