گنجور

 
کمال خجندی

روزی که به من ناز و عتابت به حساب است

آن روز مرا روز حساب است و عذاب است

گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست

فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است

خواهند شدن صید و تا ماه ز ماهی

کز عارض و زلف تو بسی شست در آب است

گرد لب و رخسار تو جان بر سر آتش

از ذوق نمک رقص کنان همچو کباب است

من پند تو چون بشنوم ای شیخ که چون عود

گوشیم سوی مطرب و گوشی به رباب است

در مجلس و عظم به قدح پیش کشد دل

روزی که هوا سرد بود روز شراب است

از غمزه میندیش کمال و بکش آن زلف

گر مرغ ببر دام که صیاد به خواب است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

آبادتر آن سینه که از عشق خراب است

آزادی آن دل که در آن زلف تاب است

کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص

کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است

جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست

[...]

کمال خجندی

بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است

وین کار خرابی همه از حب شراب است

جانم به عذاب است ز مخموری دوشین

ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است

چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده

[...]

حافظ

ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟

خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست

هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است

افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان

[...]

امیرعلیشیر نوایی

در میکده آنرا که به کف جام شراب است

عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است

برداشتن از می نتواند سر خود را

از باده هوا در سر آن کو چو حباب است

سر رشته کارش کشد آخر به خرابی

[...]

وحشی بافقی

گر شکوه‌ای آمد به زبان بزم شراب است

باید که بشویند ز دل عالم آب است

زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد

آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است

ابری برسد روزی و جانش به تن آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه