در غمزه مستانه ساقی چه شرابست
کز نشأه آنجان جهان مست و خرابست
هشیار نه یک زاهد و مخمور نه یک مست
مستست تر و خشک جهان اینچه شرابست
عشقست روان در رک و در ریشه جانها
ذرات جهان مست ازین بادهٔ ناب است
از عشق زمین جام شرابی است لبا لب
وین چرخ نگونسار برین جام حباب است
جان می طلبد غمزه ات ای ساقی مستان
پیمانهٔ ما پرنشده است این چه شتاب است
از چشم سیه مست تو هستند جهانی
زان میکده ویران و خرابات خراب است
مگذار که یکذره بماند زوجودش
خورشید دل آرای ترا فیض نقابست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و هوای مستی و عشق میپردازد. او از ساقی مستانه میخواهد که شرابی بنوشاند که همه جهان را مست و خراب کرده است. او همچنین عشق را به عنوان نیرویی میبیند که در وجود انسانها جاری است و تمامی ذرات جهان را تحت تأثیر قرار میدهد. شاعر به زیبایی توصیف میکند که عشق و احساسات چگونه میتوانند جهان را تغییر دهند و از ساقی میخواهد که باید همیشه دل و وجودش را پر کند. در پایان، او اشاره دارد که زیبایی و نور عشق نباید در دنیا کم شود و باید تا آنجا که ممکن است نورانی باقی بماند.
هوش مصنوعی: در نگاه فریبنده و جذاب ساقی، چه نوشیدنی عجیبی وجود دارد که به خاطر آن، جهانی پر از سرخوشی و تباهی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: آگاه واقعی نه به معنای یک زاهد است و نه در حالت مستی. در واقع، آنچه که در این دنیا وجود دارد، به نوعی شبیه به شراب است؛ یعنی، حقیقت و معانی عمیقتری در آن نهفته است که باید کشف شود.
هوش مصنوعی: عشق مانند جریانی است که در عمق جانها و در بطن هستی جاریست. تمام ذرات جهان از این شراب خالص سرمست و شاداب هستند.
هوش مصنوعی: از عشق، زمین مانند جامی سرشار از شراب است که لب به لب پر شده و این چرخ روزگار، بر روی این جام، مانند حبابی ناپایدار قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل تشنهٔ زیباییهایت هستم ای ساقی سرمست، در حالی که پیمانهام هنوز پر نشده است، چرا این قدر عجله داری؟
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه و پرجذبهی تو باعث شدهاند که جهانیان تحت تأثیر قرار بگیرند. به همین خاطر، این میکده ویران و خراب شده است.
هوش مصنوعی: اجازه نده که حتی ذرهای از وجود او باقی بماند، زیرا خورشید دلانگیز تو تحت پوشش نقاب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آبادتر آن سینه که از عشق خراب است
آزادی آن دل که در آن زلف تاب است
کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص
کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است
جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست
[...]
بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است
وین کار خرابی همه از حب شراب است
جانم به عذاب است ز مخموری دوشین
ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است
چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده
[...]
ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است
افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
[...]
در میکده آنرا که به کف جام شراب است
عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
برداشتن از می نتواند سر خود را
از باده هوا در سر آن کو چو حباب است
سر رشته کارش کشد آخر به خرابی
[...]
گر شکوهای آمد به زبان بزم شراب است
باید که بشویند ز دل عالم آب است
زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد
آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است
ابری برسد روزی و جانش به تن آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.