گنجور

 
کمال خجندی

بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است

وین کار خرابی همه از حب شراب است

جانم به عذاب است ز مخموری دوشین

ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است

چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده

وین چرخ گران از پی ما چون به شتاب است

زاهد که شود غره به زهدی که ندارد

آن زهد فریبنده او نقش سراب است

وانکس که بود عاشق و بی باک و قلندر

مقصود حقیقیش ز می رفع حجاب است

ای پیر اگر عهد نو در عشق شکستیم

مشکن دل احباب که این عین شباب است

ای خفته بیدرد نبینی که همه شب

مائیم نظر باز و ترا دیده به خواب است

گویند که نقصان کمال است که دایم

جویای شراب است و کباب است و رباب است

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

آبادتر آن سینه که از عشق خراب است

آزادی آن دل که در آن زلف تاب است

کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص

کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است

جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست

[...]

کمال خجندی

روزی که به من ناز و عتابت به حساب است

آن روز مرا روز حساب است و عذاب است

گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست

فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است

خواهند شدن صید و تا ماه ز ماهی

[...]

حافظ

ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟

خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست

هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است

افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان

[...]

امیرعلیشیر نوایی

در میکده آنرا که به کف جام شراب است

عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است

برداشتن از می نتواند سر خود را

از باده هوا در سر آن کو چو حباب است

سر رشته کارش کشد آخر به خرابی

[...]

وحشی بافقی

گر شکوه‌ای آمد به زبان بزم شراب است

باید که بشویند ز دل عالم آب است

زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد

آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است

ابری برسد روزی و جانش به تن آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه