گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

چو لاله سینهٔ من کاش پاره‌پاره کنند!

به داغ‌های درون یک به یک نظاره کنند

به پیش یار دلم را، چو غنچه، بشکافند

به او جراحت پنهانم آشکاره کنند

ز سیل دیده خرابم، ز سوز سینه کباب

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید

هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟

بهار میرسد، آهنگ باغ کن، زان پیش

که رفته باشی و بار دگر بهار آید

ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز

بیا و سایه فگن بر سرم، چو عمر دراز

ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر

تو آمدی و نظر می کنم بروی تو باز

چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟

که بی تو روز و شب ما برابرست امروز

اگر بقصد دلم سوی تیغ دست بری

بپای خویشتن آید، چو مرغ دست آموز

دلم بذوق شکر خنده تو پر خون شد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش

امید هست که بینم بکام خویشتنش

چه نازکیست، تعالی الله! آن سهی قد را؟

که از گل و سمن آزرده می شود بدنش

هزار تازه گل از بوستان دمید ولی

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

عجب شکسته‌دل و زار و ناتوان شده‌ام!

چنان که هجر تو می‌خواست، آنچنان شده‌ام

تو آفتابی و من ذره، ترک مهر مکن

که در هوای توام، گر بر آسمان شده‌ام

به گفت‌وگوی تو افسانه گشته‌ام همه‌جا

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

ز پیر میکده عمری در التماس شدم

که خاک درگه دیر فلک اساس شدم

غم مرا بغم دیگران قیاس مکن

که من نشانه غمهای بی قیاس شدم

مرا ز حسن تو صنع خدای ظاهر شد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

دو روز شد که ز درد فراق بیمارم

ازین دو روزه حیاتی که هست بیزارم

چو لاله سینه من چاک شد، بیا و ببین

که از تو بر دل پر خون چه داغها دارم؟

مرا ز گریه مکن منع، ساعتی بگذار

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

بهار میرسد، اما بهار را چه کنم؟

چو نیست گلرخ من، لاله زار را چه کنم؟

باختیار توانم که: راز نگشایم

فغان و ناله بی اختیار را چه کنم؟

اگر چه روی تو خورشیدوار جلوه نماست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

دلم بآرزوی جان نمیرسد، چه کنم؟

بجان رسید و بجانان نمیرسد، چه کنم؟

من ضعیف برآنم که: پیرهن بدرم

چو دست من بگریبان نمیرسد، چه کنم؟

وصال یار محال و من از فراق ملول

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

دلم ز دست شد، از دست دل چه چاره کنم؟

اگر بدست من افتد، هزار پاره کنم

خوشست بزم تو، لیکن کجاست طاقت آن

که در میان رقیبان ترا نظاره کنم؟

مگو: کناره کن از من، که جان ز کف ندهی

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

زهی سعادت! اگر خاک آن حرم باشیم

بهر طرف که نهی پای در قدم باشیم

مکوش اینهمه در احترام و عزت ما

که ما بخواری عشق تو محترم باشیم

مرو، که آخر ایام عمر نزدیکست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟

هزار بار برای تو می توان مردن

بروز وصل تو دانی که چیست حالت ما؟

نفس نفس بتودیدن، زمان زمان مردن

زمان عشق و جوانیست مرگ من مطلب

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من

که جز هوای وصال تو نیست در سر من

براه عشق تو خاکم، طریق من اینست

درین طریق نباشد کسی برابر من

غم تو در دل تنگم نشست و منفعلم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من

اجل کجاست؟ که بس مشکلست مشکل من

ز مهوشان طمع مهر کرده ام، هیهات!

زهی خیال کج و آرزوی باطل من

ز منزلی، که منم، ره بعیش نتوان برد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

خوش آنکه در همه روی زمین تو باشی و من!

به جز من و تو نباشد، همین تو باشی و من

بهار می رسد، آیا بود که در چمنی

نشسته پای گل و یاسمین تو باشی و من؟

شدی به باغ، که آنجا خوش است مجلس می

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

من و تخیل حسنت، چه یار بهتر ازین؟

بغیر عشق چه ورزم؟ چه کار بهتر ازین؟

بروزگار شدی یار من، بحمدالله

دگر چه کار کند روزگار بهتر ازین؟

بغمزه آهوی چشمت شکار مردم کرد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

چنان بلند نشد سرو ناز پرور او

که سرو ناز تواند شدن برابر او

ز نوبهار رخش آفت خزان دورست

هنوز تازه دمیدست سبزه تر او

بنازم آن مژه شوخ را، که در دم قتل

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

نمیکشیم سر از آستان خانه تو

کجا رویم؟ سر ما و آستانه تو

ترا بهانه چه حاجت برای کشتن من؟

مکن، مکن، که مرا میکشد بهانه تو

ترحمی بکن، ای پادشاه کشور حسن

[...]

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode