گنجور

 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

یار در دلداری ما هیچ خودداری نکرد

یا چنین تمکین بما تقصیر در یاری نکرد

دیدمش در خواب و گردیدم به گردش تا سحر

کرد خواب آخر به من کاری که بیداری نکرد

عالمی را بی تو از شیون به تنگ آورده‌ام

[...]

۴ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

از دعا گویا اثر بازم به مطلب می‌رسد

کز لبم تا عرش امشب جوش یارب می‌رسد

شعله آشامیم و دوزخ در ته مینای ماست

باده‌نوشان را به ما کی لاف مشرب می‌رسد

حلقه‌ای کی می‌تواند کرد در گوش اثر!

[...]

۹ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

ناله از دل تا به لب از ضعف مشکل میرسد

گوش اینجا کی به داد نالة دل میرسد

جذبة محمل‌نشین گر تن به سستی در دهد

شوق بی‌طاقت کجا در گرد محمل میرسد

تا نباشد گرمی اشکم شراب نارس است

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶

 

بس که دلگیرم غم از آمیزشم دلگیر شد

بس که بیکس، بیکسی از اختلاطم سیر شد

در ازل از خنجر مژگان خوبان باز ماند

قطرة آبی که در کار دم شمشیر شد

در بلندی می‌توانستم گذشت از آفتاب

[...]

۶ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

عندلیب گلشنم گلخن نصیبم کرده‌اند

بخت بد بنگر! چنان بودم چنینم کرده‌آند

در ازل چون طرح دریا ریختند از اشک من

موج این دریا ز چین آستینم کرده‌اند

دست بر دستم نکویان پرورش‌ها داده‌اند

[...]

۷ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

نقشبندانی که طرح روی جانان ریختند

طرح دل‌ها را چو زلف او پریشان ریختند

شهسوار عشق در معموره منزل کی کند!

طرح این ویرانه را دانسته ویران ریختند

گلرخان بهر زکات گل‌فشانی‌های عشق

[...]

۱۰ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

بی تو یارانم کشان سوی گلستان می‌برند

با چنان حسرت که پنداری به زندان می‌برند

عکس رخسار تو بر هر قطره خون افتاده است

از رخت طفلان اشکم گل به دامان می‌برند

بلبلان را عشرت گل‌های خندان شد نصیب

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

بیدلان دور از لبش چون جام گلگون می‌خورند

چون به یاد آرند آن لب ساغر خون می‌خورند

راضی از فرهاد شیرینش به جوی شیر بود

وای کاین شیرین لبان در عهد ما خون می‌خورند

دودمان عشق از هم کم فراموشی کنند

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

عقل گو کمتر نظر بر حسن تدبیرم کند

من از آن ویران‌ترم کاندیشه تعمیرم کند

من که از موج نفس بال و پری دارم به دام

شرم بادم گر فریب دیو تسخیرم کند

من که عمری تشنة لب تشنه مردان بوده‌ام

[...]

۱۱ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

هر که این شیرین لبان محو شکر خندش کنند

شیرة زهر هلاهل شربت قندش کنند

کس درین بیت‌الحزن بی‌بهره از آزار نیست

درد معشوق ار نباشد داغِ فرزندش کنند

نیست منع ناله ممکن ناتوان عشق را

[...]

۷ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

شوق چون در عرض حالم خامه را سر می‌کند

نامه در کف جلوة بال کبوتر می‌کند

گردبادم جلوه دارد بر لب، از بس ناله‌ام

از غبار خاطر امشب خاک بر سر می‌کند

نالة من شعله را در خاک می‌پیچد نفس

[...]

۹ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

شد بهار و هر کسی جایی وطن خوش می‌کند

عندلیب از گوشه‌ها کنج چمن خوش می‌کند

دودة آشفتگی را یک خلف جز من نماند

سال‌ها شد تیره‌بختی دل به من خوش می‌کند

بی‌نصیبی نیستم در هر فن از تعلیم عشق

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

قاصد بی‌غم کجا شرح ملالم می‌کند

نامه هم کی رفع وسواس خیالم می‌کند

پیکر کوه آب می‌گردد ز شرح درد من

کی تنک رویی چو کاغذ عرض حالم می‌کند

در میان حسرت و غم گه چو کوهم گه چو کاه

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

دل نظر چون بر رخ آن بی‌ترحّم می‌کند

همچو زلف او ز حیرت دست و پا گم می‌کند

هرزه چشمی‌های چشمم دایم از دخل دلست

ساغر این دریا دلی از پهلوی خم می‌کند

ذوق درد از ساغر می یاد می‌باید گرفت

[...]

۶ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

موج اشکم ابر را آلوده دامن می‌کند

شعلة آهم چراغ برق روشن می‌کند

صحبت رنگین من مشکل که درگیرد به دوست

من به دامن خون دل او گل به دامن می‌کند

ناله‌ام در سینه می‌پیچد به یاد روی دوست

[...]

۷ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

غنچه را دل در بر آن لعل سخنگو بشکند

شعله را از بیمِ خُویش، رنگ بر رو بشکند

گر برافشاند به تحریک نسیمی طرّه را

یک جهان دل در شکنج هر سر مو بشکند

گر کند در سرمه زیبی میل همچشمی به او

[...]

۹ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

یاد عیشی کز رخت شب‌های ما مهتاب بود

بخت ما بیدار و چشم آسمان در خواب بود

سال‌ها در انقلاب گریة مستانه‌ خیز

خانة ما محمل جمّازة سیلاب بود

دوش بی‌ماه رخت از بیقراری‌های دل

[...]

۱۰ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

شب ز نازت بزم دل بر بیقراران تنگ بود

عرصة امیّد بر امیّدواران تنگ بود

داغ غم در سینة من کامِ بالیدن گرفت

ورنه جا این لاله را در کوهساران تنگ بود

بسکه پر بود از نوای نالة من صحن باغ

[...]

۹ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

شبم در کلبة دل ماهتاب از یاد ماهی بود

تمنّای دو چشمم توتیای خاک راهی بود

نبود آن قوّتم از ناتوانی‌های دل، ورنه

خرابی دو عالم از دلم در بند آهی بود

خوشا عهدی که با من هر جفا کان تندخو می‌کرد

[...]

۷ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

 

شش جهت را در زدم جز حلقه کس بر در نبود

نه صدف را سینه کردم چاک، یک گوهر نبود

سیر آتش خانه‌ها کردم به بال شعله دوش

آنقدر گرمی که در دل بود در اخگر نبود

گردِ غم تا رُفته شد از سینه دل افسرده شد

[...]

۷ بیت
فیاض لاهیجی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۹۰