گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲

 

خطی از غالیه بر غالیه‌دان آوردی

دل این سوخته را کار به جان آوردی

نه که منشور نکویی تو بی طغرا بود

رفتی از غالیه طغرا و نشان آوردی

تا به ماهت نرسد چشم بد هیچ کسی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۳

 

با خط سرسبز بیرون آمدی

آفت دلهای پرخون آمدی

تا خط آوردی به خون عاشقان

چست از بهر شبیخون آمدی

در درون دل درآیی یک زمان

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۴

 

ای لبت ختم کرده دلبندی

بنده بودن تو را خداوندی

آفتاب سپهر رویت را

بر گرفته ز ره به فرزندی

دیده‌ام آب زندگانی تو

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵

 

ای که با عاشقان نه پیوندی

بی تو دل را کجاست خرسندی

زهره دارد که پیش نرگس تو

دم زند جادوی دماوندی

من ز شوقت چو شمع می‌گریم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۶

 

گر مرد این حدیثی زنار کفر بندی

دین از تو دور دور است بر خویشتن چه خندی

از کفر ناگذشته دعوی دین مکن تو

گر محو کفر گردی بنیاد دین فکندی

اندر نهاد گبرت پنجه هزار دیوست

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۷

 

ای کاش درد عشقت درمان‌پذیر بودی

یا از تو جان و دل را یک‌دم گزیر بودی

در آرزوی رویت چندین غمم نبودی

گر در همه جهانت مثل و نظیر بودی

می‌خواستم که جان را بر روی تو فشانم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۸

 

گر یار چنین سرکش و عیار نبودی

حال من بیچاره چنین زار نبودی

گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی

در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی

از شادی من خلق جهان شاد شدندی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۹

 

گر از همه عاشقان وفا دیدی

چون من به وفای خود که را دیدی

دانی تو که جز وفا ندیدی خود

در جملهٔ عمر تا مرا دیدی

من از تو به جان خود جفا دیدم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۰

 

ای آنکه هیچ جایی آرام جان ندیدی

رنج جهان کشیدی گنج جهان ندیدی

هرچند جهد کردی کاری به سر نبردی

چندان که پیش رفتی ره را کران ندیدی

زان گوهری که گردون از عشق اوست گردان

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱

 

الصلا ای دل اگر در عشق او اقرار داری

الحذر گر ذره‌ای در عشق او انکار داری

کی توانی دید روی گل که همچون خار گشتی

گر زمانی خلوتی داری میان خار داری

تا تو از توی و توی خود برون آیی به‌کلی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۲

 

جانا دهنی چو پسته داری

در پسته گهر دو رسته داری

صد شور به پسته در فتاده است

زان قند که مغز پسته داری

قندیم فرست و مرهمی ساز

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۳

 

هم تن مویم از آن میان که نداری

تنگ دلم مانده زان دهان که نداری

ننگری از ناز در زمین که دمی نیست

سر ز تکبر بر آسمان که نداری

من چه بلایی است هر نفس که ندارم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۴

 

تورا گر نیست با من هیچ کاری

مرا با تو بسی کار است باری

منت پیوسته خواهم بود غمخوار

توم گرچه نباشی غمگساری

ز حل و عقد عشق ملک رویت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵

 

تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری

که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری

سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه

اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری

چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۶

 

پروانه شبی ز بی قراری

بیرون آمد به خواستاری

از شمع سؤال کرد کاخر

تا کی سوزی مرا به خواری

در حال جواب داد شمعش

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۷

 

ای بوس تو اصل هر شماری

چشم سیهت سفید کاری

زلف تو ز حلقه درشکستی

ماه تو ز مشک در غباری

از زلف تو مشک وام کرده

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۸

 

درآمد دوش دلدارم به یاری

مرا گفتا بگو تا در چه کاری

حرامت باد اگر بی ما زمانی

برآوردی دمی یا می برآری

چو با ما می‌توانی بود هر شب

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹

 

ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری

زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری

از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی

در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری

از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۰

 

دوش سرمست به وقت سحری

می‌شدم تا به بر سیم‌بری

تیز کرده سر دندان که مگر

بربایم ز لب او شکری

چون ربودم شکری از لب او

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۱

 

گاهیم به لطف می نوازی

گاهیم به قهر می‌گدازی

در معرض قهر و لطف تو من

زان می‌سوزم که می‌نسازی

چون چنگ دو تا شدم به عشقت

[...]

عطار
 
 
۱
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۳
sunny dark_mode