ای لبت ختم کرده دلبندی
بنده بودن تو را خداوندی
آفتاب سپهر رویت را
بر گرفته ز ره به فرزندی
دیدهام آب زندگانی تو
من بمیرم ز آرزومندی
در غم آب زندگانی تو
گر بمیرم به درد نپسندی
تا به زلفت دراز کردم دست
همچو زلفت به پای افکندی
چون به زلف تو دست بگشادیم
چون به موییم در فروبندی
قلعهٔ آسمان به یک سر موی
بگشایی به حکم دلبندی
عاشقان چون سپر بیفکندند
زره زلف چند پیوندی
چون کرشمه کنی به نرگس مست
گم شود عقل را خردمندی
تا به آزادی آمدی در کار
سرو را بن ز بیخ بر کندی
بوسهای بی جگر بده آخر
چند عطار را جگر بندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقش میپردازد. شاعر با توصیف زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر خود، احساساتش را بیان میکند. او از قدرت و جذبه معشوق میگوید که چنان تأثیری دارد که عقل و خرد را از عاشق میرباید. شاعر درد و آرزوی خود برای معشوق را ابراز میکند و به نوعی سعی در بیان وابستگی عاطفی عمیقش دارد. نهایتاً، از معشوق میخواهد که بوسهای محبتآمیز به او بدهد تا آرامش یابد. این شعر نمایانگر دلبستگی و عشق بیپایان است.
هوش مصنوعی: ای لبهای تو، نشان دلبستگی من به توست، تو را به عنوان معبودی بزرگ میپرستم.
هوش مصنوعی: نور خورشید زیبایی چهرهات را از مسیر روشنایی به فرزندی برگزیده است.
هوش مصنوعی: من به زیباییها و جذابیتهای زندگی تو نگاه کردهام و آرزو میکنم که بتوانم برای همیشه در کنار آنها باشم. احساس میکنم این آرزو برای من به مرگ میانجامد.
هوش مصنوعی: اگر در غم زندگی تو بمیرم، این مرگ به خاطر درد و رنجی که میکشم، برای تو خوشایند نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من به سمت زلف تو دست دراز کردم، ولی تو همچون زلفت، مرا به زیر کشیدی.
هوش مصنوعی: زمانی که به زلف تو دست زدم، گویا در مویی گرفتار شدم که نمیتوانم از آن خارج شوم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی با یک حرکت ساده، به همه چیز دسترسی پیدا کنی، چرا که عشق و جذبهات این قدرت را به تو میدهد.
هوش مصنوعی: عاشقان همچون سپر، زره و حفاظ موهای خود را کنار گذاشتهاند و به عشق بیپروایی و شجاعت روی آوردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که به زیبایی و با ناز و کرشمه خود نگاهی میکنی، عقل و خرد آدمی در جذب جذابیت تو گم میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که به آزادی رسیدی، در تلاش هستی تا درخت سرو را از ریشه بیرون بکشی.
هوش مصنوعی: یک بوسه بدون عشق و احساس بده، تا اینکه بتوانی دل عطار را تسکین دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالفرج شرم نامدت که بجهد
به چنین حبس و بندم افکندی
تا من اکنون ز غم همی گریم
تو به شادی ز دور می خندی
شد فراموش کز برای تو باز
[...]
او ز بهر کمال بیبندی
وز برای جمال خرسندی
من نگویم: به ابر مانندی
که نکو ناید از خردمندی
او همیبخشد و همیگرید
تو همیبخشی و همیخندی
کز نسیم خوش رضا بندی
شور و آشوب در من افکندی
سر بلندی ده از خداوندی
همتش را به تاج خرسندی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.