گنجور

 
عطار

گر از همه عاشقان وفا دیدی

چون من به وفای خود که را دیدی

دانی تو که جز وفا ندیدی خود

در جملهٔ عمر تا مرا دیدی

من از تو به جان خود جفا دیدم

تو از من خسته دل وفا دیدی

این است جفا که زود بگذشتی

از بی رویی چو روی ما دیدی

برگشتی تو ز بی دلی هر دم

این مصلحت آخر از کجا دیدی

می‌بگذری و روی تو از پیشم

ما را تو به راه آسیا دیدی

بیگانه مباش چون دو چشمم را

از خون جگر در آشنا دیدی

تا روی چو آفتاب بنمودی

بس دل که چو ذره در هوا دیدی

عطار ز دست رفت و تو با او

دیدی که چه کردی و چها دیدی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

دیدی که چه کرد یار ما دیدی

منصوبه یار باوفا دیدی

زین نوع که مات کرد دل‌ها را

آن چشمه زندگی کجا دیدی

در صورت مات برد می‌بخشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه