گنجور

 
عطار

ای بوس تو اصل هر شماری

چشم سیهت سفید کاری

زلف تو ز حلقه درشکستی

ماه تو ز مشک در غباری

از زلف تو مشک وام کرده

باد سحری به هر بهاری

روی تو که شمع نه سپهر است

از هشت بهشت یادگاری

هرگز نکشید هیچ نقاش

چون صورت روی تو نگاری

سرسبزتر از خط تو ایام

گل را ننهاد هیچ خاری

شد آب روان ز چشمهٔ چشم

چون خط تو دید سبزه‌زاری

می‌خواستم از لب تو بوسی

گفتی که همی دهم قراری

گفتم که قرار چیست گفتی

هر بوسی را کنی نثاری

جانی بستان بهای بوسی

یا دست ز جان بدار باری

چون هست زکات بر تو واجب

یک بوسه ببخش از هزاری

گر بوسه بسی نگاه داری

هرگز ناید به هیچ کاری

گفتی به شمار بوسه بستان

کی کار مرا بود شماری

چون خوزستان لب تو دارد

کی بوس تو را بود کناری

خود بی جگری نیافت عطار

از لعل تو بوسه هیچ باری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

با نصرت و فتح و بختیاری

با دولت و عز و کامگاری

سلطان ملک ارسلان مسعود

بنشست به تخت شهریاری

دولت کردش به ملک نصرت

[...]

سنایی

انصاف بده که نیک یاری

زو هیچ مگو که خوش نگاری

در رود زدن شکر سماعی

در گوی زدن شکر سواری

مه جبهت و آفتاب رویی

[...]

انوری

ما را تو به هر صفت که داری

دل گم نکند ز دوستداری

هردم به وفا یکی هزارم

گرچه به جفا یکی هزاری

هیچت غم هیچ‌کس ندارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

روح الله با تو خرسواری

روح القدست رکاب داری

از مطبخ تو سپهر، دودی

وز موکب تو زمین، غباری

در شرح رموز غیب گویت

[...]

خاقانی

تا بیش دلم خراب داری

دل بیش کند ز جان‌سپاری

ای کار مرا به دولت تو

افتاد قرار بی‌قراری

دل خوش کردم چنین که دانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه