درآمد دوش دلدارم به یاری
مرا گفتا بگو تا در چه کاری
حرامت باد اگر بی ما زمانی
برآوردی دمی یا می برآری
چو با ما میتوانی بود هر شب
روا نبود که بی ما شب گذاری
چو با ما غمگساری میتوان کرد
چرا با دیگری غم می گساری
خوشی با دشمن ما در نشستی
نباشد این دلیل دوستداری
بدان میداریم کز عزت خویش
تو را در خاک اندازم به خواری
به تنهاییت بگذارم که تا تو
بمانی تا ابد در بیقراری
چو بشنیدم ز جانان این سخنها
بدو گفتم که دست از جمله داری
ولیکن چون تو یار غمگنانی
مرا از ننگ من برهان به یاری
که گر عطار در هستی بماند
برو گریند عالمیان به زاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دلدارش میگوید که اگر او در غیاب او لحظهای خوش بگذراند، برای او حرام است. شاعر از دلدارش درخواست میکند که هر شب را با او بگذراند و نباید با دیگری غمگساری کند. او تأکید میکند که خوشی با دشمن نمیتواند دلیل محبت باشد و در نهایت، اگر دلدار او را ترک کند، به تنهایی و بیقراری دچار خواهد شد. شاعر میخواهد که دلدار در کنار او باشد تا از ننگ و غم رهایی یابد و اگر عطار هنوز در دنیا باشد، مردم به خاطر جداییهایشان به زاری خواهند افتاد.
هوش مصنوعی: دیشب معشوق من به کمکم آمد و از من پرسید که در چه زمینهای نیاز به کمک دارم.
هوش مصنوعی: اگر بدون ما لحظهای خوشی را تجربه کنی یا لذتی ببری، برایت حرام است.
هوش مصنوعی: هر وقت که میتوانی با ما باشی، اشکالی ندارد که بیما شب را بگذرانی.
هوش مصنوعی: وقتی میتوانی با ما درد و دل کنی و اندوهت را سبک کنی، چرا سراغ دیگری میروی که غمت را به او بگویی؟
هوش مصنوعی: خوش بودن با دشمن ما در یک جمع نمیتواند نشانهای از دوستیمان باشد.
هوش مصنوعی: بدان که میدانم اگر بخواهم، میتوانم تو را به خاطر جایگاه خودم به ذلت بکشاند.
هوش مصنوعی: میخواهم تنهایت را به تو بسپارم تا همیشه در حالت بیقراری بمانی.
هوش مصنوعی: زمانی که از محبوبم این سخنها را شنیدم، به او گفتم که از همه چیز دست بردار.
هوش مصنوعی: اما چون تو عزیزم، من را از شرم و ننگی که دارم نجات بده و به من کمک کن.
هوش مصنوعی: اگر عطار در دنیا بماند، تمامی مردم به گریه و زاری خواهند پرداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.