عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴
پی آن گیر کاین ره پیش بردست
که راه عشق پی بردن نه خردست
عدو جان خویش و خصم تن گشت
در اول گام هرک این ره سپردست
کسی داند فراز و شیب این راه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳
اگر تو عاشقی معشوق دور است
وگر تو زاهدی مطلوب حور است
ره عاشق خراب اندر خراب است
ره زاهد غرور اندر غرور است
دل زاهد همیشه در خیال است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸
وشاقی اعجمی با دشنه در دست
به خون آلوده دست و زلف چون شست
کمر بسته کله کژ برنهاده
گره بر ابرو و پر خشم و سرمست
درآمد در میان خرقهپوشان
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰
خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
آن است که هرچیز که گویند نه آن است
برتر ز صفات خرد و دانش و عقل است
بیرون ز ضمیر دل و اندیشهٔ جان است
بینندهٔ انوار تو بس دوخته چشم است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴
هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
تا به دم صور مست درد مغانه است
ور به دم صور باهش آید ازین می
نیست مبارز مخنث بن خانه است
بر محک دیرخانه ناسره آید
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳
در عشق قرار بیقراری است
بدنامی عشق نامداری است
چون نیست شمار عشق پیدا
مشمر که شمار بیشماری است
در عشق ز اختیار بگذار
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷
هر که درین درد گرفتار نیست
یک نفسش در دو جهان کار نیست
هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت
دیدهٔ او محرم دیدار نیست
هر که ازین واقعه بویی نبرد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
طمع وصل تو مجالم نیست
حصه زین قصه جز خیالم نیست
در فراق تو تشنه میمیرم
کز لبت قطرهای زلالم نیست
تو چو شمعی و من چو پروانه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳
ای مشک خطا خط سیاهت
خورشید درم خرید ماهت
هرگز به خطا خطی نیفتاد
سر سبزتر از خط سیاهت
در عالم حسن پادشاهی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸
کشتی عمر ما کنار افتاد
رخت در آب رفت و کار افتاد
موی همرنگ کفک دریا شد
وز دهان در شاهوار افتاد
روز عمری که بیخ بر باد است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹
عکس روی تو بر نگین افتاد
حلقه بشکست و بر زمین افتاد
شد جهان همچو حلقهای بر من
تا که چشمم بر آن نگین افتاد
دور از رویت آتشم در دل
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱
چون نظر بر روی جانان اوفتاد
آتشی در خرمن جان اوفتاد
روی جان دیگر نبیند تا ابد
هر که او در بند جانان اوفتاد
ذرهای خورشید رویش شد پدید
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶
هرچه دارم در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد
آب حیوان چون به تاریکی در است
جام جم در جنب جان خواهم نهاد
زین همت در ره سودای عشق
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴
دلی کز عشق او دیوانه گردد
وجودش با عدم همخانه گردد
رخش شمع است و عقل ار عقل دارد
ز عشق شمع او دیوانه گردد
کسی باید که از آتش نترسد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵
اگر دردت دوای جان نگردد
غم دشوار تو آسان نگردد
که دردم را تواند ساخت درمان
اگر هم درد تو درمان نگردد
دمی درمان یک دردم نسازی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
عاشقِ تو ،جانِ مختصر، که پسندد؟
فتنه ی تو، عقلِ بی خبر، که پسندد؟
رویِ تو کز تُرکِ آفتاب، دریغ است
در نظرِ هندویِ بَصَر، که پسندد؟
رویِ تو را تابِ قُوَّتِ نَظَری نیست
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲
سر زلف تو بوی گلزار دارد
لب لعل تو رنگ گلنار دارد
از آن غم که یکدم سر گل نبودت
ببین گل که چون پای بر خار دارد
اگر روی تو نیست خورشید عالم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸
هر دل که وصال تو طلب کرد
شب خوش بادش که روز شب کرد
در تاریکی میان خون مرد
هر که آب حیات تو طلب کرد
وآنکس که بنا در این گهر یافت
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵
ترسا بچهای ناگه قصد دل و جانم کرد
سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد
زو هر که نشان دارد دل بر سر جان دارد
ترسا بچه آن دارد دیوانه از آنم کرد
دوش آن بت شنگانه میداد به پیمانه
[...]