گنجور

 
عطار

ای مشک خطا خط سیاهت

خورشید درم خرید ماهت

هرگز به خطا خطی نیفتاد

سر سبزتر از خط سیاهت

در عالم حسن پادشاهی

جان همه عاشقان سپاهت

چون بنده شدند پادشاهانت

می‌نتوان خواند پادشاهت

گردان گردان سپهر سرکش

جویان جویان ز دیر گاهت

بر خاک از آن فتاد خورشید

تا ذره بود ز خاک راهت

چون چین قبا به هم درافتند

عشاق چو کژ نهی کلاهت

در عشق تو زهد چون توان کرد

چون کس نرسد به یک گناهت

بس آه که عاشقانت کردند

دل نرم نشد ز هیچ آهت

هرگز نرسد ور آن همه آه

درهم بندی به بارگاهت

آن دم که ز پرده رخ نمایی

صد فتنه نشسته در پناهت

وانگه که ز لب شکر گشایی

صد خوزستان زکات خواهت

گر تو شکری دهی به عطار

این صدقه فتد به جایگاهت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای از بر سدره شاهراهت

وی قبه ی عرش تکیه گاهت

ای طاق نهم رواق بالا

بشکسته ز گوشه ی کلاهت

هم عقل، دویده در رکابت

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای خوانده، بتان حسن شاهت

وز قلب شکستگان سپاهت

دودیست بر آتش جهانسوز

آن سبزه خط که شد سیاهت

شد در ز نخت هزار جان عرق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه