گنجور

 
۱
۲
۳
۷
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

ای شکر خوشه‌چین گفتارت

سرو آزاد کرد رفتارت

بس که طوطی جان بزد پر و بال

ز اشتیاق لب شکر بارت

خار در پای گل شکست هزار

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

دولت عاشقان هوای تو است

راحت طالبان بلای تو است

کیمیای سعادت دو جهان

گرد خاک در سرای تو است

ناف آهو شود دهان کسی

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

قبلهٔ ذرات عالم روی توست

کعبهٔ اولاد آدم کوی توست

میل خلق هر دو عالم تا ابد

گر شناسند و اگر نی سوی توست

چون به جز تو دوست نتوان داشتن

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

ندانم تا چه کارم اوفتادست

که جانی بی قرارم اوفتادست

چنان کاری که آن کس را نیفتاد

به یک ساعت هزارم اوفتادست

همان آتش که در حلاج افتاد

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

لعلت از شهد و شکر نیکوتر است

رویت از شمس و قمر نیکوتر است

خادم زلف تو عنبر لایق است

هندوی رویت بصر نیکوتر است

حلقه‌های زلف سرگردانت را

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

ذره‌ای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است

هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است

کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو

نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است

آن کزو غافل بود دیوانه‌ای نامحرم است

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

مرکب لنگ است و راه دور است

دل را چکنم که ناصبور است

این راه پریدنم خیال است

وین شیوه گرفتنم غرور است

صد قرن چو باد اگر بپویم

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

نور ایمان از بیاض روی اوست

ظلمت کفر از سر یک موی اوست

ذره ذره در دو عالم هر چه هست

پرده‌ای در آفتاب روی اوست

هر که را در هر دو عالم قبله‌ای است

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰

 

شمع رویت را دلم پروانه‌ای است

لیک عقل از عشق چون بیگانه‌ای است

پر زنان در پیش شمع روی تو

جان ناپروای من پروانه‌ای است

بر سر موی است جان کز دیرگاه

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

سرو چون قد خرامان تو نیست

لعل چون پستهٔ خندان تو نیست

نیست یک کس که به لب آمده جان

زآرزوی لب و دندان تو نیست

هیچ جمعیت اگر یافت کسی

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰

 

تا دل ز کمال تو نشان یافت

جان عشق تو در میان جان یافت

پروانهٔ شمع عشق شد جان

چون سوخته شد ز تو نشان یافت

جان بود نگین عشق و مهرت

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

ای زلف تو دام و دانه خالت

هر صید که می‌کنی حلالت

خورشید دراوفتاده پیوست

در حلقهٔ دام شب مثالت

همچون نقطی سیه پدیدار

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

 

هر آن دردی که دلدارم فرستد

شفای جان بیمارم فرستد

چو درمان است درد او دلم را

سزد گر درد بسیارم فرستد

اگر بی او دمی از دل برآرم

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱

 

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد

تا بو که چو روز آید بر وی گذرت افتد

کار دو جهان من جاوید نکو گردد

گر بر من سرگردان یک دم نظرت افتد

از دست چو من عاشق دانی که چه برخیزد

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳

 

گر نکوییت بیشتر گردد

آسمان در زمین به سر گردد

آفتابی که هر دو عالم را

کار ازو همچو آب زر گردد

زآرزوی رخ تو هر روزی

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد

ولی هر قطره‌ای از وی به صد دریا اثر دارد

ز عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر گردد

کسی کز سر این دریا سر مویی خبر دارد

چه گردی گرد این دریا که هر کو مردتر افتد

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

زین درد کسی خبر ندارد

کین درد کسی دگر ندارد

تا در سفر اوفکند دردم

می‌سوزم و کس خبر ندارد

کور است کسی که ذره‌ای را

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹

 

اگر درمان کنم امکان ندارد

که درد عشق تو درمان ندارد

ز بحر عشق تو موجی نخیزد

که در هر قطره صد طوفان ندارد

غمت را پاک‌بازی می‌بباید

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

عشق تو به سینه تاختن برد

وآرام و قرار من ز من برد

تن چند زنم که چشم مستت

جانی که نداشتم ز تن برد

صد گونه قرار از دل من

[...]

۱۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

نام وصلش به زبان نتوان برد

ور کسی برد ندانم جان برد

وصل او گوهر بحری است شگرف

ره بدو می‌نتوان آسان برد

دوش سرمست درآمد ز درم

[...]

۱۲ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۸