گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

شبی از جمله شب‌های بهاری

سعادت رخ نمود و بخت یاری

شده شب روشن از مهتاب چون روز

قدح برداشته ماهِ شب‌افروز

در آن مهتاب روشن‌تر ز خورشید

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم

 

ملک را گرم کرد آن آتش تیز

چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز

به تندی گفت من رفتم شبت خوش

گرم دریا به پیش آید گر آتش

خدا داند کز آتش بر نگردم

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام

 

چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد

به یاری خواستن لشگر طلب کرد

سپاهی داد قیصر بی‌شمارش

به زر چون زر مهیا کرد کارش

ز بس لشگر که بر خسرو شد انبوه

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم

 

چو سر بر کرد ماه از برج ماهی

مه پرویز شد در برج شاهی

ز ثورش زُهره وز خرچنگ برجیس

سعادت داده از تثلیث و تسدیس

ز پرگار حَمَل خورشید منظور

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو

 

چنین در دفتر آورد آن سخن‌سنج

که برد از اوستادی در سخن رنج

که چون شیرین ز خسرو باز پس ماند

دلش دربند و جانش در هوس ماند

ز بادام تَر، آب گل برانگیخت

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهین‌بانو شیرین را

 

مهین‌بانو دلش دادی شب و روز

بدان تا نشکند ماهِ دل‌افروز

یکی روزش به خلوت پیش خود خواند

که عمرش آستین بر دولت افشاند

کلید گنج‌ها دادش که برگیر

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین‌بانو

 

چون بر شیرین مقرر گشت شاهی

فروغ مُلک بر مه شد ز ماهی

به انصافش رعیت شاد گشتند

همه زندانیان آزاد گشتند

ز مظلومان عالم جور برداشت

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ

سپاه روم زد بر لشگر زنگ

برآمد یوسفی نارنج در دست

ترنج مه زلیخاوار بشکست

شد از چشم فلک نیرنگ‌سازی

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۹ - بزم‌آرائی خسرو

 

چهارم روز مجلس تازه کردند

غناها را بلند آوازه کردند

به بخشیدن در آمد دست دریا

زمین گشت از جواهر چون ثریا

ملک چون شد ز نوش ساقیان مست

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۰ - (سی لحن باربد)

 

در آمد باربد چون بلبل مست

گرفته بربطی چون آب در دست

ز صد دستان که او را بود در ساز

گزیده کرد سی لحن خوش آواز

ز بی‌لحنی بدان سی لحنِ چون نوش

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین

 

چو بَدر از جِیب گردون سر برآورد

زمین عطف هلالی بر سر آورد

ز مجلس در شبستان رفت خسرو

شده سودای شیرین در سرش نو

چو برگفتی ز شیرین سرگذشتی

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

شفاعت کرد روزی شه به شاپور

که تا کی باشم از دل‌دارِ خود دور

بیار آن ماه را یک شب درین برج

که پنهان دارمش چون لعل دَر دُرج

من از بهر صلاح دولت خویش

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد

 

پری‌پیکر نگار پرنیان‌پوش

بت سنگین‌دل سیمین بناگوش

در آن وادی که جایی بود دل‌گیر

نخوردی هیچ خوردی خوش‌تر از شیر

گرش صد گونه حلوا پیش بودی

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین

 

چو دل در مهر شیرین بست فرهاد

برآورد از وجودش عشق فریاد

به سختی می‌گذشتش روزگاری

نمی‌آمد ز دستش هیچ کاری

نه صبر آن که دارد برگ دوری

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد

 

یکی محرم ز نزدیکان درگاه

فروگفت این حکایت جمله با شاه

که فرهاد از غم شیرین چنان شد

که در عالم حدیثش داستان شد

دماغش را چنان سودا گرفته است

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۶ - رای زدن خسرو در کار فرهاد

 

ز نزدیکان خود با محرمی چند

نشست و زد درین معنی دمی چند

که با این مرد سودایی چه سازیم

بدین مهره چگونه حقه بازیم

گرش مانم بِدو کارم تباه است

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد

 

نخستین بار گفتش کَز کجایی‌؟

بگفت از دار ملک آشنایی

بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند‌؟

بگفت انده خرند و جان فروشند

بگفتا جان‌فروشی در ادب نیست!

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او

 

چو شد پرداخته فرهاد را چنگ

ز صورت‌کاریِ دیوارِ آن سنگ

نیاسودی ز وقت صبح تا شام

بریدی کوه بر یاد دل‌آرام

به کوه انداختن بگشاد بازو

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی

 

مبارک‌روزی از خوش‌روزگاران

نشسته بود شیرین پیش یاران

سخن می‌رفتشان در هر نوردی

چنانک آید ز هر گرمی و سردی

یکی عیش گذشته یاد می‌کرد

[...]

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر

 

جهان‌سالار خسرو هر زمانی

به چربی جستی از شیرین نشانی

هزارش بیش‌تر صاحب‌خبر بود

که هر یک بر سر کاری دگر بود

گر انگشتی زدی بر بینی آن ماه

[...]

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۹