مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بیرهی
روز موسی پیش حق نالان شده
نیمشب فرعون هم گریان بده
کین چه غلست ای خدا بر گردنم
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة
چون حکیمک اعتقادی کرده است
کآسمان بیضه زمین چون زرده است
گفت سایل چون بماند این خاکدان
در میان این محیط آسمان
همچو قندیلی معلق در هوا
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۳ - حقیر و بیخصم دیدن دیدههای حس صالح و ناقهٔ صالح علیهالسلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا
ناقهٔ صالح بصورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
از برای آب چون خصمش شدند
نان کور و آب کور ایشان بدند
ناقة الله آب خورد از جوی و میغ
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان
اهل نار و خلد را بین هم دکان
در میانشان برزخ لایبغیان
اهل نار و اهل نور آمیخته
در میانشان کوه قاف انگیخته
همچو در کان خاک و زر کرد اختلاط
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۵ - در معنی آنک آنچ ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن کی حلوا طبیب را زیان ندارد اما بیماران را زیان دارد و سرما و برف انگور را زیان ندارد اما غوره را زیان دارد کی در راهست کی لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر
گر ولی زهری خورد نوشی شود
ور خورد طالب سیههوشی شود
رب هب لی از سلیمان آمدست
که مده غیر مرا این ملک دست
تو مکن با غیر من این لطف و جود
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او
ماجرای مرد و زن را مَخلَصی
باز میجوید درون مُخلِصی
ماجرای مرد و زن افتاد نقل
آن مثال نفس خود میدان و عقل
این زن و مردی که نفسست و خرد
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف
هرچه گویی من ترا فرمان برم
در بد و نیک آمدِ آن ننگرم
در وجود تو شوم من منعدم
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۸ - تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او
گفت زن یک آفتابی تافتست
عالمی زو روشنایی یافتست
نایب رحمان خلیفهٔ کردگار
شهر بغدادست از وی چون بهار
گر بپیوندی بدان شه شه شوی
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۹ - هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست
گفت زن صدق آن بود کز بود خویش
پاک برخیزی تو از مجهود خویش
آب بارانست ما را در سبو
ملکت و سرمایه و اسباب تو
این سبوی آب را بردار و رو
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
مرد گفت آری سبو را سر ببند
هین که این هدیهست ما را سودمند
در نمد در دوز تو این کوزه را
تا گشاید شه به هدیه روزه را
کاین چنین اندر همه آفاق نیست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۱ - در بیان آنک چنانک گدا عاشق کرمست و عاشق کریم، کرمِ کریم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید اما صبر گدا کمال گداست و صبر کریم نقصان اوست
بانگ میآمد که ای طالب بیا
جود، محتاج گدایان چون گدا
جود میجوید گدایان و ضعاف
همچو خوبان کآینه جویند صاف
روی خوبان ز آینه زیبا شود
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۲ - فرق میان آنک درویش است به خدا و تشنهٔ خدا و میان آنک درویش است از خدا و تشنهٔ غیرست
نقش درویشست او نه اهل نان
نقش سگ را تو مینداز استخوان
فقرِ لقمه دارد او، نه فقر حق
پیش نقش مردهای کم نه طبق
ماهی خاکی بود درویش نان
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۳ - پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهٔ او را
آن عرابی از بیابان بعید
بر در دار الخلافه چون رسید
پس نقیبان پیش او باز آمدند
بس گلاب لطف بر جیبش زدند
حاجت او فهمشان شد بی مقال
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۴ - در بیان آنک عاشق دنیا بر مثال عاشق دیواریست کی بر او تاب آفتاب زند و جهد و جهاد نکرد تا فهم کند کی آن تاب و رونق از دیوار نیست از قرص آفتابست در آسمان چهارم لاجرم کلی دل بر دیوار نهاد چون پرتو آفتاب به آفتاب پیوست او محروم ماند ابدا و حیل بینهم و بین ما یشتهون
عاشقان کل نه عشاق جزو
ماند از کل آنک شد مشتاق جزو
چونک جزوی عاشق جزوی شود
زود معشوقش بکل خود رود
ریش گاو و بندهٔ غیر آمد او
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۵ - مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
فازن بالحرة پی این شد مثل
فاسرق الدرة بدین شد منتقل
بنده سوی خواجه شد او ماند زار
بوی گل شد سوی گل او ماند خار
او بمانده دور از مطلوب خویش
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۶ - سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه
آن سبوی آب را در پیش داشت
تخم خدمت رادر آن حضرت بکاشت
گفت این هدیه بدان سلطان برید
سایل شه را ز حاجت وا خرید
آب شیرین و سبوی سبز و نَوْ
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
چون خلیفه دید و احوالش شنید
آن سبو را پر ز زر کرد و مزید
آن عرب را کرد از فاقه خلاص
داد بخششها و خلعتهای خاص
کین سبو پر زر به دست او دهید
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۹ - در صفت پیر و مطاوعت وی
ای ضیاء الحق حسام الدین بگیر
یک دو کاغذ بر فزا در وصف پیر
گرچه جسم نازکت را زور نیست
لیک بی خورشید ما را نور نیست
گرچه مصباح و زجاجه گشتهای
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
گفت پیغامبر علی را کای علی
شیر حقی پهلوان پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندر آ در سایهٔ نخل امید
اندر آ در سایهٔ آن عاقلی
[...]