گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

چون صبح مجو طاقت آزارکس از ما

کم نیست‌که ما را به درآرد نفس ازما

ما قافلهٔ بی‌نفس موج سرابیم

چندین عدم آن‌سوست صدای جرس ازما

مردیم به ضبط نفس ولب نگشودیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲

 

دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

از قافله دور است خروش جرس ما

هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم

پرواز به منظر نرسد از قفس ما

بر هیچ‌کس افسانهٔ امید نخواندیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

تا بوی‌گل به رنگ ندوزد لباس ما

عریان‌گذشت زین چمن امید ویاس ما

دل داشت دستگاه دو عالم ولی چه سود

با ما نساخت آینهٔ خودشناس ما

خاکی و سایه‌ای همه‌جا فرش کرده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

اینقدر نقشی که گل کرد از نهان و فاش ما

صرف رنگی داشت بیرون صدف نقاش ما

جمع دار از امتحان جیب عریانی دلت

دست‌ما خالی‌ترست از کیسهٔ قلا‌ش ما

زین سلیمانی که دارد دستگاه اعتبار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

 

ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما

چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما

ازشکست‌کار هاآشفته‌حالان نسخه‌ای‌ست

دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما

شعله‌درجانی‌که‌خاک حسرت‌دیدار نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶

 

شور صد صحرا جنون‌گرد نمکدان شما

ای قیامث صبح‌خیز لعل خندان شما

چشم‌آهو حلقهٔ گرداب بحرحیرت است

درتماشای رم وحشی غزالان شما

عشرت‌ازرنگ‌است هرجاگل‌بساط‌آراشود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما

کارهای مشکل آفاق آسان شما

هر سری را کز رعونت‌ گردن افرازد به چرخ

مو‌کشان آرد قضا در راه جولان شما

سینهٔ حاسد که درهم‌ می‌فشارد تنگی‌اش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸

 

ز فسانهٔ لب خامش‌ که رسید مژده به‌گوش ما

که‌ سخن‌ گهر شد و زد گره به‌ زبان سکته‌خروش ما

کله چه فتنه شکسته‌ای‌ که ز حرف تیغ تبسمت

به سحر رسانده دماغ‌ گل‌ لب زخم خنده‌فروش ما

نفس از ترانهٔ ساز دل چه فشاند بر سر انجمن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹

 

افتاده زندگی به‌ کمین هلاکِ ما

چندان‌ که وارسی، به سرِ ماست خاک ما

ذوق گداز دل چقدر زور داشته‌ است

انگور را ز ریشه برآورد تاک ما

بردیم تا سپهرْ غبارِ جنون چو صبح

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

به خیال چشم‌که می‌زند قدح جنون دل تنگ ما

که هزار میکده می‌دود به رکاب‌گردش رنگ ما

به حضور زاویهٔ عدم زده‌ایم بر در عافیت

که زمنت نفس‌کسی نگدازد آتش سنگ ما

به دل شکسته ازین چمن زده‌ایم بال‌گذشتنی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱

 

سلسلهٔ شوق‌کیست سر خط آهنگ ما

رشته به پا می‌پرد از رگ گل رنگ ما

نقد جهان فسوس سهل نباید شمرد

دل به‌گره بسته است آبله در چنگ ما

با همه افسردگی جوش شرار دلیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲

 

آیینهٔ چندین تب وتاب است دل ما

چون د‌اغ جنون شعله نقاب است دل ما

عمری‌ست‌که چون آینه در بزم خیالت

حیرت نگه یک مژه خواب است دل ما

ماییم و همین موج فریب نفسی چند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

هم آبله هم چشم پر آب است دل ما

پیمانهٔ صد رنگ شراب است دل ما

غافل نتوان بود ازین منتخب راز

هشدارکه یک نقطه‌کتاب است دل ما

باغی‌که بهارش همه سنگ است دل اوست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴

 

نشود جاه و حَشَم شهرتِ خامِ دلِ ما

این نگینها متراشید به نام دل ما

ذره‌ای نیست‌ که بی‌شور قیامت یابند

طشت‌ِ نُه چرخ فتاده‌ست ز بام دل ما

نشئهٔ دورگرفتاریِ ما سخت رساست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵

 

با سحر ربطی ندارد شام ما

فارغ است از صاف‌، درد جام ما

دل به طوف خاک‌کویی بسته‌ایم

تکمه دارد جامهٔ احرام ما

گربه امشب حسرت روی‌که داشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶

 

مپسند جزبه رهن تغافل پیام ما

لعل ترا نگین نگرفته‌ست نام ما

پوشیده نیست تیرگی بخت عاشقان

آیینهٔ چراغ به دست است شام ما

کس با دل‌گرفته چه صید آرزوکند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷

 

از حادث آفرینی طبع سقیم ما

بر سایه خورد پهلوی شخص قدیم ما

آفاق را در آتش وآب جنون فکند

خلد وجحیم صنعت امید وبیم ما

دل مبرم و حقیقت نایاب مدعاست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

همچو عنقا بی‌نیاز عرض ایجادیم ما

یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما

کس درین محفل حریف امتیاز ما نشد

پرفشانیهای بی‌رنگ پریزادیم ما

اشک‌یأسیم ای اثر از حال ما غافل مباش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹

 

آنچه نذر درگه آوردیم ما

تحفه‌، شیئالله آوردیم ما

جان محزون پیشتاز عجز بود

آه بر لب هرگه آوردیم ما

خاک پست و دامن گردون بلند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰

 

عمری‌ست‌گردگردش رنگ خودیم ما

چون آسیا فلاخن سنگ خودیم ما

دریاد زندگی به عدم ناز کنیم

رنگ حنای رفته زچنگ خودیم ما

فرصت‌کجاست تا به تظلم جنون‌کنیم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴۲
sunny dark_mode