مپسند جزبه رهن تغافل پیام ما
لعل ترا نگین نگرفتهست نام ما
پوشیده نیست تیرگی بخت عاشقان
آیینهٔ چراغ به دست است شام ما
کس با دلگرفته چه صید آرزوکند
این غنچه وا شودکهگل افتد به دام ما
صد رنگ خون به جیب تأمل نهفتهایم
ضبط نفس چنو زخم دلست التیام ما
همواری طبیعت پرکار روشن است
مستی نخوانده استکس از خط جام ما
در مکتب تسلسل عقلت نمیرسد
صد داستان به یک سخن ناتمام ما
معیار چارسوی دو عالم گرفتهایم
یک جنس نیست قابل سودای خام ما
گاهی دو همعنان سحر میتوان گذشت
رنگ شکسته میکشد امشب زمام ما
چون سبحه اینقدر به چه امید میدود
دل در رکاب اشک چکیدن خرام ما
دیگر به الفتکه توان چشم دوختن
در عالم رمیکه نفس نیست رام ما
کو انفعال تا حق هستی اداکنیم
چون شمع بسته برعرقی چند وام ما
بیدل چو نقش پا زبنای ادب مپرس
پر سرنگون فتاده بلندی ز بام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیده عاشقانه میپردازد و بر مشکلات و چالشهای عشق تأکید میکند. شاعر ضمن اشاره به ناکامیها و تیرگیهای بخت عاشقان، از تلاش برای درک و بیان احساسات و آرزوهای درونی سخن میگوید. او به طبیعت زندگی و تأمل در آن اشاره دارد و از وجود درد و زخمهای عاطفی در دل خود پرده برمیدارد. در نهایت، شاعر نسبت به بیپایداری و غم عشق و اینکه هیچکس نمیتواند به راحتی دل را تسکین دهد، تفکری عمیق و فلسفی ارائه میدهد. شعر به زیبایی در تضادها و تشبیهات، تمهای عشق و درد را کنار هم میآورد.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که پیام ما برای تو به گونهای است که به غفلت نمیماند و تو باید از آن بهرهمند شوی، چرا که زیبایی و ارزش ما به خاطر شایستگی خودمان است، نه به خاطر چیزی که دیگران از ما فهمیدهاند.
هوش مصنوعی: سختیها و بدیهای سرنوشت عاشقان پنهان نیست؛ ما چراغی در دست داریم که مانند آینهای، روشنی را به شب تار ما میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که دلش گرفته و ناراحت است، نمیتواند به آرزوهایش فکر کند. باید منتظر بماند تا این غنچه باز شود و گل به دام ما بیفتد.
هوش مصنوعی: ما در دل خود احساسات و دردهای بسیاری داریم که مانند رنگهای مختلف خون در کنار هم جمع شدهاند. این زخمهای عاطفی به ما دیکته میکنند که چگونه باید نفس بکشیم و به نوعی نشاندهندهی نیاز ما به التیام هستند.
هوش مصنوعی: زندگی و طبیعت همیشه در حال فعالیت و تلاش هستند و این روشنی و سرزندگی گویای این است که هیچکس از تاثیرات خوشایند زندگی، مثل لذت و شگفتی، بیخبر نیست. هیچکس نمیتواند بگوید که تحت تأثیر چیزهای زیبا و خوشایند، کمتر احساس شادابی میکند.
هوش مصنوعی: در دنیای پیچیده و بیپایان، عقل و فکر تو قادر نیست که هزاران داستان را در یک جمله ناتمام جمع کند.
هوش مصنوعی: ما یک معیار در چهار سوی عالم قرار دادهایم و میگوییم که دلباختگی و آرزوی ما به هیچ وجه به یک جنس و چیز خاص محدود نمیشود.
هوش مصنوعی: گاهی در کنار هم میتوانیم از زیباییها بگذریم، در حالی که رنگهای خیرهکننده شب ما را تحت تأثیر قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: دل به اشک و حسرت میزند و به خاطر زیبایی و آرامشی که در چهره محبوب وجود دارد، بیوقفه دنبال او میدود. همچون مرواریدهایی که در تسبیح ردیف شدهاند، دل در پی التعب و زیبایی محبوب است.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم به محبت نگاه کنم، زیرا در این دنیا که نفس در آن تسلط ندارد، به سختی میتوان آرامش یافت.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که باید توانایی و واکنشپذیری خود را حفظ کنیم تا بتوانیم حقوق و وجود خود را به درستی بیان کنیم. مانند شمعی که به آرامی میسوزد و حرارت خود را در طول زمان حفظ میکند. در واقع، به تکامل و رشد در زندگی اشاره دارد، با وجود چالشها و موانع.
هوش مصنوعی: بیدل، مانند نشانهای که بر زمین میافتد، از تو نمیخواهد بیادبی را بپرسی؛ زیرا او در این دنیا، به مانند کسی است که از بلندی بام افتاده، و حالش گواهی بر سختیها و ناکامیهایش میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
[...]
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.