گنجور

 
بیدل دهلوی

مپسند جزبه رهن تغافل پیام ما

لعل ترا نگین نگرفته‌ست نام ما

پوشیده نیست تیرگی بخت عاشقان

آیینهٔ چراغ به دست است شام ما

کس با دل‌گرفته چه صید آرزوکند

این غنچه وا شودکه‌گل افتد به دام ما

صد رنگ خون به جیب تأمل نهفته‌ایم

ضبط نفس چنو زخم دل‌ست التیام ما

همواری طبیعت پرکار روشن است

مستی نخوانده است‌کس از خط جام ما

در مکتب تسلسل عقلت نمی‌رسد

صد داستان به یک سخن ناتمام ما

معیار چارسوی دو عالم گرفته‌ایم

یک جنس نیست قابل سودای خام ما

گاهی دو همعنان سحر می‌توان گذشت

رنگ شکسته می‌کشد امشب زمام ما

چون سبحه اینقدر به چه امید می‌دود

دل در رکاب اشک چکیدن خرام ما

دیگر به الفت‌که توان چشم دوختن

در عالم رمی‌که نفس نیست رام ما

کو انفعال تا حق هستی اداکنیم

چون شمع بسته برعرقی چند وام ما

بیدل چو نقش پا زبنای ادب مپرس

پر سرنگون فتاده بلندی ز بام ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

خیز ای غلام باده درافکن به جام ما

کز وصل توست گردش گردون غلام ما

گر لایق است چشمة خورشید را فلک

خورشید باده را فلکی کن ز جام ما

آن قاصد است باده که جان است مقصدش

[...]

حافظ

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما

مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما

ما در پیاله عکس رخِ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

[...]

جامی

ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما

خورشید را فروغ ده از عکس جام ما

گلگون می درآر به میدان کنون که هست

رخش سپهر و توسن ایام رام ما

آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان

[...]

نظیری نیشابوری

مستی ربوده از کف هستی زمام ما

مطرب نمی دهد خبری از مقام ما

تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم

پدرام می شویم که وحشی است رام ما

دانی که نور مردمک چشم عالمیم

[...]

عرفی

صبح گدا و شام ز خورشید روشن است

گر قادری ببخش چراغی به شام ما

ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت

دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما

در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه