گنجور

 
بیدل دهلوی

همچو عنقا بی‌نیاز عرض ایجادیم ما

یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما

کس درین محفل حریف امتیاز ما نشد

پرفشانیهای بی‌رنگ پریزادیم ما

اشک‌یأسیم ای اثر از حال ما غافل مباش

با دو عالم نالهٔ خون‌گشته همزادیم ما

شخص‌نسیان شکوه‌سنج‌غفلت احباب‌نیست

تا فراموشی به خاطرهاست در یادیم ما

نسبت محویت از ما قطع‌کردن مشکل است

حسن تا آیینه دارد حیرت آبادیم ما

محرم‌کیفیت ما حیرت تشویش نیست

چون فسون ناامیدی راحت ایجادیم ما

یوسفستان است عالم‌تا به‌خود پرداختیم

درکف شوق انتظارکلک بهزادیم ما

دستگاه بی‌پر و بالی بهشت دیگر است

نازمفروش ای قفس درچنگ صیادیم ما

آمد و رفت نفس سامان شوق جان‌کنی‌ست

زندگی تا تیشه بر دوش است فرهادیم ما

بی‌تردد همچو آب‌گوهر ز جا می‌رویم

خاک نتوان شد به این تمکین‌که بر بادیم ما

چون‌سپندای دادرس‌صبری‌که‌خاکسترشویم

سرمه خواهدگفت آخرتا چه فریادیم ما

قیدهستی چون نفس بال وپر پرواز ماست

هرقدر بیدل‌گرفتاری‌ست آزادیم ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۱

همچو عنقا بی‌نیاز عرض ایجادیم ما

یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما

طغرل احراری

حبذا طغرل که بیدل می‌سراید مصرعی

همچو عنقا بی‌نیاز عرض ایجادیم ما!

صائب تبریزی

از گرانخوابی چو چشم دام آزادیم ما

غفلت ما نیست غفلت، خواب صیادیم ما

طغرل احراری

بس که در کوه بلا هم‌سنگ فرهادیم ما

شیشه جمعیت خیل پریزادیم ما!

قصر بنیاد دل ما لایق تعمیر نیست

مخزن گنجیم و از ویرانی آبادیم ما!

آنقدر سر تا به پا صورت فراقش خوانده‌ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه