گنجور

 
۱
۲
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟

که هجرانت چه می‌سازد همی با روزگار ما؟

چه ساغرها تهی کردیم بر یادت: که یک ذره

نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما

به هر جایی که مسکینی بیفتد دست گیرندش

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴

 

دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست

جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک

ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷

 

پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست

خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست

می‌خواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه

زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست

مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰

 

هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست

نتوان گفت که در قالب او جانی هست

باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب

آیت این نمک و لطف که در شانی هست

دیو را درد تو در کار کشد، زانکه به حسن

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

هزار قطرهٔ خونم ز چشم تر بچکد

ز شرم چون عرق از روی آن پسر بچکد

سرشک چیست؟ که در پای او شدن حیفست

سواد مردمک دیده کز بصر بچکد

خیال اوست درین آب چشم و می‌ترسم

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد

دلم با راهب دیرش جرس جنبان عشق آمد

به زنّاری میان بستم که هرگز باز نگشایم

که دست من درین میثاق در پیمان عشق آمد

دلم شهری به سامان بود و در وی عقل را شاهی

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

روز هجران آن نگار این بود

منتهای وصال یار این بود

روی او لالهٔ بهارم بود

عمر آن لالهٔ بهار این بود

هست از اندیشه در کنارم خون

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶

 

من از آنِ که شَوَم کو نه ازان تو بُوَد؟

یا چه گویم که نه در لوح و بیان تو بود؟

سخن لب، که تو داری، نتوانم گفتن

ور بگویم سخنی هم ز زبان تو بود

هر زمانم به جهانی دگر اندازی، لیک

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

هر که از برگ و از نوا گوید

مشنو کز زبان ما گوید

بندهٔ خانه‌زاد باید جست

کو ترا سر این سرا گوید

آنکه از کوی آشنایی نیست

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱

 

بگشای ز رخ نقاب دیدار

تا نگذرد از درت خریدار

این پرده که بر درست بردر

وین سایه که بر سرست بردار

گفتی: بنشین که من بیایم

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲

 

عنایتیست خدا را به حال ما امروز

که شد خجسته از آن چهره فال ما امروز

شبی چو سال ببینم و گرنه نتوان گفت

حکایت شب هجر چو سال ما امروز

فراقنامه که دی دل به خون دیده نوشت

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱

 

دشمن بی‌حاصلم را شرم باد از کار خویش

تا چرا این خسته‌دل را دور کرد از یار خویش؟

حیف می‌داند که بعد از چند مدت بیدلی

شاد گردد یک زمان از دیدن دلدار خویش

هر کسی را میل با چیزی و خاطر با کسیست

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶

 

گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم

روزی به دستگیری ما رنجه کن قدم

پیش آی و تازه کن به سر آهنگ آن سرا

بر خیز و بسته کن به دل احرام آن حرم

او را یکی ببین و چو بینی « و ان یکاد»

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱

 

همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم

که مرید توام و نیست مراد دگرم

بر سر من بنهد دست سعادت تاجی

اگر آن ساعد و دست تو بسازد کمرم

پیش دل داشته بودم ز صبوری سپری

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷

 

منازل سفرت پیش دیده می‌آرم

اگر چه هیچ به منزل نمی‌رسد بارم

گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو

که من ز دیده برو آب مهر می‌بارم

از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹

 

دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم

خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم

بر رخ من در می‌خانه ببندید امشب

که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم

من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶

 

آن دوست که می‌بینم، آن دوست که می‌دانم

تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم

در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو

ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟

هر چند که میران را از مورچه عار اید

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰

 

آمده‌ام که صف این صفهٔ بار بشکنم

صدرنشین صفه را رونق کار بشکنم

روی به سنت آورم، میوهٔ جنت آورم

صورت حور بشکنم، سورهٔ نار بشکنم

غول دلیل راه شد، دیو سر سپاه شد

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷

 

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم

وقتست کز وصال تو جانی بپروریم

نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار

این مایه بس که: یاد تو در خاطر آوریم

آن چتر سلطنت، که تو در سر کشیده‌ای

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸

 

شب قدرست و روز عید زلف و روی این ترکان

نمی‌باشد دل ما را شکیب از روی این ترکان

به چشم روزه‌داران از کنار بام هر شامی

هلال عید را ماند خم ابروی این ترکان

پلنگان را چو آهو گیرد از روباه بازیها

[...]

۱۲ بیت
اوحدی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۹