لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اوحدی

بگشای ز رخ نقاب دیدار

تا نگذرد از درت خریدار

این پرده که بر درست بردر

وین سایه که بر سرست بردار

گفتی: بنشین که من بیایم

بنشینم و نیستی تو آن یار

کز یاری من نیایدت ننگ

وز صحبت من نباشدت عار

زین قاعده و خلاف بگذر

و آن داعیه در غلاف بگذار

تا کی باشیم پست بر در؟

وز هجر تو کرده رخ به دیوار

هر کس به حساب تار و پودست

ما با سخن تو در شب تار

پنداشتمت که: مهربانی

و آن نیز خیال بود و پندار

سر در سر کار عشق کردیم

و اگه نشدی، زهی سر و کار؟

هر لحظه مکن بکشتنم زور

هر روز مکن بهشتنم زار

یا آن دل برده باز پس ده

یا این تن مرده نیز بگذار

مپسند که از فراق رویت

فریاد برآرم اوحدی‌وار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

اول دل برده باز پس ده

تا دست بدارمت ز فتراک

اوحدی

همین شعر » بیت ۱۱

یا آن دل برده باز پس ده

یا این تن مرده نیز بگذار

لبیبی

فدای آن قد و زلفش که گویی

فرو هشته است از شمشاد شمشار

آن طره مشکریز دلدار

کرده است مرا به غم گرفتار

انوری

گر بنده به خدمتت نیامد

زو منت بی شمار می‌دار

ور یک دو سه روز کرد تقصیر

در خدمت تو عبث مپندار

زیرا که تو کعبه جلالی

[...]

عطار

بردار صراحیی ز خمار

بربند به روی خرقه زنار

با دردکشان دردپیشه

بنشین و دمی مباش هشیار

یا پیش هوا به سجده درشو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
ظهیری سمرقندی

بر هر ذره ای که در جهانست

منت دارد هزار خروار

بی دفتر ملک او زمانه

از پشت شکم کند چو طومار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه