گنجور

 
اوحدی

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم

وقتست کز وصال تو جانی بپروریم

نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار

این مایه بس که: یاد تو در خاطر آوریم

آن چتر سلطنت، که تو در سر کشیده‌ای

در سایهٔ تو هم نگذارد که بنگریم

عیدیست هر به ماهی اگر ابروی ترا

همچون هلال عید ببینیم و بگذریم

روزی به بزم و مجلس ما در نیامدی

تا بنگری که: بی‌تو چه خونابه میخوریم؟

احول ما، کجاست، دبیری که بشنود

تا نامه می‌نویسد و ما جامه می‌دریم

از ما کسی به هیچ مسلمان خبر نکرد:

کامروز مدتیست که در بند کافریم

ناز ترا کجاست خریدار به ز ما؟

کان را بهر بها که تو گویی همی‌خریم

هر روز رنج ما ز فراقت بتر شود

ایدون گمان بری تو که هر روز بهتریم

گوشی بما نداشته‌ای هیچ بار و ما

در گوش کرده حلقه و چون حلقه بر دریم

ما را، اگر چه صد سخن تلخ گفته‌ای

با یاد گفتهای تو در شهد و شکریم

صد شب گریستیم ز هجرت چو اوحدی

باشد که: با وصال تو روزی به سر بریم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

جانا کجا شدی‌ که ز بهر تو غم خوریم

هر ساعت از غمان تو آشفته دل‌تریم

لیلی دیگری تو به خوبی و دلبری

ما در غم فراق تو مجنون دیگریم

ما را به عشقت اندر بیکار شد دو دست

[...]

مولانا

برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم

بزم شهنشه‌ست نه ما باده می خریم

بحری است شهریار و شرابی است خوشگوار

درده شراب لعل ببین ما چه گوهریم

خورشید جام نور چو برریخت بر زمین

[...]

سعدی

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست

[...]

کمال خجندی

بگذار تا به گلشن روی تو بگذریم

در باغ وصل از گل روی تو برخوریم

باشد اسیر چشم گدایان پادشاه

بردار پرده تا که رخت سیر بنگریم

کوری دیده گو بشکن حور پای ما

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
حافظ

بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم

کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق

شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم

جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه