گنجور

حاشیه‌ها

MOSTAFA Nikroozi در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۵:

,🔥🔥🔥🔥🔥،

MOSTAFA Nikroozi در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۶:

خیلی قشنگ بود🔥🔥🔥

ابوالفضل در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۱:

جالب بود

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۶:

6- عشقت گسست رشته جان آنچنانکه باز - پیوند زندگی نشود جز بموی تو

7- اهلی مگر بشربت مرگ از دلت رود - زهری که ریخت هجر بتان در گلوی تو

***

[یزدانپناه عسکری]

آرامش عشقت نگسلد رشته جان آنچنانکه باز -  پیوند زندگی نگسلد به رشته حیات تو

........

هنگامه مرگ، واگذاری تمامیت خود است، چرا با تمامیتمان زندگی نکنیم

4:142

حبیب شاکر در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲:

سلام بر همراهان همیشگی 

ما اشرف مخلوق،همان انسانیم 

چون در گران در صدف امکانیم 

در گردش دوران،گر انسان باشیم 

ما مرکز ثقلیم،کجا حیرانیم !؟

سپاس از یاران

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲ - غروب و مهتاب دریا:

7- چنگ ابدیت را بر ساز مسیحا زن - گو در نوسان آید ناقوس کلیسایی 

***

[یزدانپناه عسکری]

چنگ ابدیت را بر گوی وجودت بین - ارزانی آگاهی جزیهٔ چرخانی

____

7:231

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ:

32- من از آن پنجرهٔ روحانی - در فضای ابدیت نگران 

***

[یزدانپناه عسکری]

نیم نگاهی از پنجرهٔ روحانی به عظمت ابدیت و در نا امیدی رها و نگران سرنوشت خود بودن.

15:128     105  ، 7:50 

(نگین)در ابتدای راه در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۲ - عقد بیست و پنجم در فتوت که بار خود از گردن خلق نهادن است و زیر بار خلق ایستادن:

بت خود را بشکن خوار و ذلیل، ناور شو به فتوت چو خلیل، بت تو نفس هواپرور توست، که به صد گونه خطا رهبر توست.... یادآور ابیاتی از مولانا است، که میفرماید:

نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
گر بیابد آلت ، فرعون او
که بامر همی رفت او آب جو
تا فسرده می‌بود آن اژدهات
لقمهٔ اویی چو او یابد نجات

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱:

8- به نیاز نذر کردم که گر رسم بوصلت - همه از تو ناز و انکار و زمن نیاز باشد

***

[غالب دهلوی]

چو ناز جلوه گر آید نیاز باید بود.

[یزدانپناه عسکری]

به ناز تو فریبا نذر کردم که رسم به وصالت - همه ز تو ناز و انکار، زمن نیاز و فریب 

8:56

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

وزن:فعلاتن فعلاتن فعلن

(رمل مخبون محذوف)

 

۱_ کی بِرُست این گُلِ خندان و چنین زیبا شد؟

اخِر این غوره‌ی نوخاسته چون حَلوا شد

 

غوره: انگور نارس و ترش مزه.

 نوخواسته :تازه روییده ۲_نوجوان .آخِر در اینجا بر تعجب و شگفتی دلالت دارد .معنای بیت این گل شکفته چه وقت غوره تازه روییده چگونه به این سرعت به انگور شیرین تبدیل شد؟

 

۲_ دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد؟ که چنین

بلبلِ خوش سخن و طوطیِ شکّرخا شد

 

از بیضه برآمد سر از تخم بیرون آورد، شِکٌَرخا: شِکٌر خاینده از مصدر خاییدن به معنای جویدن شکر خوار. شکرخا: کنایه از شیرین سخن هم هست.

 معنای بیت: و این پرنده خوش آواز چه وقت سر از تخم بیرون آورد که به این سرعت به بلبل خوش سخن و طوطی شیرین گفتار تبدیل شده است؟

 

۳_که درآموختش این لطف و بَلاغت؟ کآن روز

مردم از عقل به دَر بُرد که او دانا شد

 

که در آموختش: چه کسی به یاد داد 

بلاغت: وضع یا کیفیت بیان به شیوهٔ قابل فهم و خوشایند و مطابق با قاعده های ادبی

 مردم از عقل به در برد: عقل از سر مردم پراند

 

۴_شاخَکی تازه بَرآوَرد صبا بر لبِ جوی

چشم بر هم نزدی سَروِ سَهی‌بالا شد

 

شاخکی تازه: شاخهٔ کوچکِ جوان.

 برآورد :رویاند. رویاندن نهال های تازه را به باد صبا نسبت داده است. صبا: باد خنک و لطیفی که از جانب شمال شرقی می وزد.

 به اعتقاد قدما باد صباست که گیاهان را می رویاند و گلها را شکفته می کند.

 

۵_عالَمِ طفلی و جَهلِ حَیَوانی بگذاشت

ادمی‌طبع و مَلَک‌خوی و پَری‌سیما شد

 

عالم طفلی دوران کودکی و خردسالی.

 

بگذاشت: در اینجا یعنی پشت سر گذاشت و از آن بیرون آمد.

 آدمی طبع: دارای خلق و خوی انسانی، انسان.

ملک خوی :فرشته خو 

پری سیما:پری چهره داری چهره یی به زیبایی پریان

 

۶_ عقل را گفتم: از این پس به سلامت بنشین!

 

گفت: خاموش! که این فتنه دگر پیدا شد

سلامت:امنیت، عافیت پارسایی ،رستگاری«.به سلامت بنشین» یعنی در امان باش، در پی پارسایی و رستگار باش.

 فتنه :معشوقی که موجب فتنه وآشوب گردد، زیبا رویی که دل و دین می رباید۲_ آشوب بلا،گمراهی .

دگر: به معنای باز، بار دیگر دوباره بگیریم بی معنا نخواهد بود، اما بهتر است آن را بیانگر قطعیٌت یافتن چیزی و غیر قابل برگشت بودن آن بگیریم.

 معنای بیت عقل گفتم اگر حالا بعد می توانی در امان باشی به فکر رستگاری باشی گفت: ساکت باش که دیگر کار من تمام است، زیرا این دلبر فتنه انگیز ظهور کرده است.

 

۷_ پُر نشد چون صدف از لُؤلُؤِ لالا دَهَنی

که نه از حسرتِ او دیده‌ی ما دریا شد

 

لؤلؤ لالا: مروارید درخشان .در اینجا کنایه از دندان های سفید و درخشان معشوق است.

 

 پر شدن دهن از دندان به بالغ شدن و قد کشیدن اشاره دارد.

 حسرت: آرزوی برآورده نشده. دید دریا شدن :پر شدن چشم از اشک به شدت گریه کردن.

 معنای بیت: هر دهنی که مانند صدف از مروارید های درخشان دندان پر شود هر زیبا رویی که قد و بالا بکشد ببالد ،چشم ما را از حسرت وصالش پر از اشک می کند.

 

۸_ #سعدیا! غنچه‌ی سیراب نگنجد در پوست

وقت، خوش دید و بخندید و گُلی رعنا شد

 

سیراب: پرطراوت. نگنجد در پوست: پوست غنچگی خود را می شکافد و می شکفد. در پوست نگنجیدن کنایه از بسیار شاد بود هم هست . بخندید در اینجا شکفت باز شد. رعنا: زیبا.

 

به شرح : محمد علی فروغی 

حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

#غزل شمارهٔ_۱۹۴

 

وزن :فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

(رمل مثمن مشکول )

 

   

۱_شبِ عاشقانِ بی‌دل، چه شبی دِراز باشد!

تو بیا کز اوّلِ شب، دَرِ صبح باز باشد

 

 معنای بیت: شب عاشقان بی قرار عجب شب دیر گذر و دراز آهنگی است اما کافی ست تو بیای تا این شب دراز به سرعت برق سپری شود و از همان آغاز شب ، در صبح باز شود و بتوان روشنایی با مداد را دید. در این بیت گذشته از این معنا که حضور یار باعث می شود زمان به سرعت بگذرد، به این نکته نیز اشاره شده که خورشید چهره یار ،به شب تاریکه عاشقان را به روز روشن و دل می کند.

 

۲_ عَجَب‌ست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

 

به کجا رَوَد کبوتر که اسیرِ باز باشد؟

 

۳_ز مَحَبَّتَت نخواهم که نظر کنم به رویَت

که مُحِب صادق آنست که پاک باز باشد

 

زمَحَبَتَ:از بس تو را دوست دارم 

مُحِب صادق :عاشق صادق

پاک باز: در اصل صفت قمار بازی است که هر دارد ببازد یا در قمار تقلب نکند .مراد عاشقی ست که با نظر پاک به معشوق نگاه کند و عشقش آمیخته به شهوت نباشد (در تصوف )کسی که بدون هیچ توقع و چشمداشت به خدا عشق بورزد . از بس تو را دوست دارم نمی خواهم به چهره ات نگاه کنم می ترسم که با دیدن چهره زیبایت حظ بصر ببرم و این به معنای آن خواهد بود که من از خودخواهی و خودپرستی رها نشده‌ام. یا ،نمی خواهم به چهره ات نگاه کنم زیرا می دانم که هنوز از خودخواهی رها نشده ام زیرا عاشق واقعی کسی است که در راه عشق از همه چیز خود گذشته باشد و هیچ چیز را برای خود نخواهد. 

 

 

۴_ به کرشمه‌ی عنایت، نِگَهی به سویِ ما کن!

که دعایِ دردمندان، ز سرِ نیاز باشد

 

کرشمه :در اینجا یعنی« گوشه چشم» عنایت: توجه لطف.

 معنای بیت: به گوشه چشم عنایت نگاهی به ما بینداز، زیرا دعای عاشقان دردمند از سر احتیاج است.

۵. سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که مَحَلّ راز باشد؟

محل راز :رازدار, قابل اعتماد.

 معنای بیت: رازی که خود من نمی توانم آن را در دل پنهان کنم با کدام دوست در میان بگذارم که آن را برملا نکند.

 

 

۶_ چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟

تو صَنَم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

 

صنم: بت معشوق زیبا روی خوش اندام 

معنای بیت :کسی که تو در خیالش مجسم باشی چه نمازی دارد؟ ای بت من تو نمی گذاری که من نمازی با حضور قلب بگزارم.

 

۷_نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم

که ثَنا و حَمد گوییم و جَفا و ناز باشد

 

نه چنین حساب کردم: این خیال را نمی کردم.

 

 ثنا : ستایش، حمد و ستایش،مدح

جفا: بی مهری بی وفایی معنای بیت: وقتی دل به تو می بستم خیال نمی کردم که جواب ستایش مرا با بی‌مهری و ناز خواهی داد.

 

۸_ دِگَرَش چو بازبینی، غمِ دل مگوی سعدی!

که شبِ وصال کوتاه و سخن دراز باشد

دگرش: بار دیگر او را

۹_ قَدَمی که بَرگرفتی به وفا و عَهدِ یاران

اگر از بلا بترسی، قَدَم مَجاز باشد

 

برگرفتی: برداشتی. مَجاز خلاف حقیقت،معنای بیت: قدمی که در راه وفاداری و حفظ پیمان یار برداشتی تنها در صورتی حقیقی و صادقانه خواهد بود که از رنج و بلا نترسید وگرنه قدمی بر خلاف حقیقت خواهدبود. 

به شرح : محمد علی فروغی 

حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

#غزل _شمارهٔ _۱۹۳

وزن :فعلاتن مفاعلن فعلن

    

۱_ شورشِ بلبلان، سَحَر باشد

خُفته از صبح، بی‌خبر باشد

شورش :شور و غوغا ،بانگ و فریاد.

۲_تیر باران ِعشق خوبان را

دل شوریدگان سپر باشد

تیر باران :باران تیر ،بارش تیر به فراوانی از هر سو 

معنای بیت :عاشقان ِ شیدا و پریشان در برابر تیرهای بلایی که عشق زیبا رویان پی در پی به طرف آنها پرتاب می کنند ، دل سپر می کنند و آماده اند تا تیر برای عشق در دل آنها فرو رود .

۳_عاشقان، کُشتِگانِ معشوقند

هر که زنده‌ست در خطر باشد

 

معنای بیت: عاشقان واقعی کسانی هستند که به دست ِ معشوق کشته شده اند (عاشقان واقعی برای خود در برابر معشوق وجودی قایل نیستند ، آنان در معشوق فنا شده اند ، و بنابراین هیچ خطر متوجه آنها نیست . زیرا دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند .کسانی در خطرند که زنده اند (از خود بینی و خود پرستی رها نشده اند .

 

۴. همه عالَم جَمالِ طَلعَتِ اوست

تا که را چشمِ این نظر باشد

طلعت:چهره 

نظر :نگاه در عرفا به دید و احساسی لطیف و معنوی است که به وسیله ی آن می توان حقیقت را درک کرد .آن چشم حقیقت بین و زیبایی شناسی است که در باطن انسان باز می شود و به وسیلهٔ آن می توان حق را دریافت .

معنای بیت:سراسرِ جهان جلوهٔ زیبایی چهرهٔ معشوق ازلی است،باید دید چه کسی می تواند از زاویهٔ چنین نظری به جهان نگاه کند.

۵. کس ندانم که دل بِدو ندهد

مگر آن کس که بی‌بصر باشد

ندانم:نمی شناسیم ، سراغ ندارم.

بی بصر: نابینا ، نادان

۶. آدمی را که خارَکی در پای -

نَـرَوَد طُرفه‌جانور باشد

خارکی : خار کوچکی 

طرفه: عجیب،شگفت.

معنای بیت:کسی که حتی خار کوچکی از عشق در پای ِ دلش فرو نرود (عشق دلِ او را

 بی تاب ولی بی قرارنکند) بی‌گمان جانور عجیبی است. 

۷. گو تُـرُش‌روی باش و تلخ‌سخن!

زهرِ شیرین‌لبان شِکَر باشد

شیرین لب:معشوقی که لب شیرین و مکیدنی دارد.کنای از شیر زبان و خوش سخن هم هست .

معنای بیت:گیرم که معشوق ترش رویی کند و سخنان تلخ و آزار دهنده بر زبان براند ، زَهرِ شیرین لبان در کامِ عاشقان مانند شکر شیرین است.

۸. عاقلان از بلا بپرهیزند

مذهبِ عاشقان دِگَر باشد

بلا:رنج(در معنای مجازی )معشوق، از آن رو که عاشق را آزار می دهد.

مذهب :آیین در اینجا یعنی« راه و رسمِ عاشقی »

معنای بیت :عاقلان از رنج و مصیبت می گریزند، اما راه و رسم عاشقان دیگر است. عاشقان خود را آماج بلا و رنج می کنند.

۹. پایِ رفتن نماند #سعدی را

مرغِ عاشق، بُریده پَر باشد 

پای :در معنای مجازی تاب و توان 

معنای بیت:درد عشق سعدی را از پای درآورده است و دیگر تاب و توان حرکت را از دست داده است، آری پرندهٔ عاشق بریده بال است و قادر به پرواز نیست 

به شرح : محمد علی فروغی 

حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

#غزل_شماره_۱۹۲

وزن :مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن 

(مجتث مثمن مخبون محذوف)

۱_گَر آن مُراد، شبی در کنارِ ما باشد

زِهی سَعادت و دولت که یارِ ما باشد

مراد :آرزوی دل «در تصوف »مرشد ،پیر 

دولت :بخت ،نیک بختی ،اقبال

۲_اگر هزار غم‌ است از جهانیان بر دل

همین بس است که او غمگسارِما باشد 

غمگسار:غمخوار، کسی که غم را از دل ببرد کنایه از محبوب ،معشوق

۳_به کُنجِ غاری عُزلَت گُزینم از همه خَلق

گر آن لطیفِ جهان، یارِ غارِ ما باشد

خلق :مردم 

ظریف :نازک اندام ، و نیز خوشخوی ، خوش معاشرت ، بذله گو.کسی که در لطافت و خوشخویی و خوش معاشرتی ، بذله گویی در جهان مانند ندارد 

همام تبریزی گفته است :خاک ره گشتند بسیار از لطیفان جهان/کز لطافت روی ایشان برد آبِ یاسمن 

یارِغاری : در معنای مجازی رفیق یک رنگ و موافق یارِ صادق 

۴_از آن طرف نپذیرد کمالِ او نُقصان

وَزین جهت شرفِ روزگارِ ما باشداگر چنین

 اتفاق فرخنده یی بیفتد و آن مراد شبی را پیش من بگذراند )تا جایی که به او مربوط می شود کمال و فظیلتش کاهش نمی یابد و تا جایی به من مربوط می شود ،حضور او برای تمام عمر مایهٔ افتخار من خواهد بود .

۵_جفایِ پرده‌دَرانم تفاوتی نکند

اگر عنایتِ او پرده‌دارِ ما باشد

جفت:بی مهری 

پرده دَران :کسانی که حرمت دیگران را هتک می کنند یا کارت‌های ناروای دیگران را بر ملا می کنند.

آدم های هتاک و بدهن ضمیر «م»در «پرده درانم »متمم فعل است به معنای برای من ،از نظر من ».

عنایت:توجه

پرده دار:پرده پوش ،حافظ اسرار .در اصل به معنای حاجب یا دربان است ،کسی که در در بارشاهان مامور بالا بردن و آویختن پرده بود و با این کار به دیگران اجازه ورود می‌داد یا نمی داد.

 معنای بیت: اگر توجه و لطف او پرده دارمن شود دیگر از بی مهری و آزار هتاکان پروایی نخواهم داشت. 

۶_مرادِ خاطرِ ما مشکل‌ست و مشکل نیست

اگر مرادِ خداوندگارِ ما باشد

مراد :۱_ آرزو، حاجت، نیاز.

 در مصراع دوم خواست و اراده.

 خداوندگار:۱_ رئیس، بزرگ،۲_ خدا .

معنای بیت: برآورده شدن آرزو و حاجت دل ما مشکل است اما اگر خواست آن بزرگ چنین باشد مشکل نیست.

۷_به اختیارِ قضایِ زمان بباید ساخت

که دایم آن نبود کاختیارِ ما باشد

اختیار: خواست، انتخاب .قضای زمان :حکم روزگار. 

معنای بیت: باید با آنچه حکم روزگار برای ما اختیار می کند و رقم می زند ساخت،

  زیرا روزگار همیشه به خواست ما و بر وفق مراد ما نمی گردد.

۸_و گر به دستِ نگارینِ دوست کُشته شویم

میانِ عالَمیان، افتخارِ ما باشد

نگارین :در اینجا یعنی« زیبا »

۹_به هیچ کار نیایم گَرَم تو نَـپْـسَـندی

و گر قبول کنی، کار، کارِ ما باشد

معنای بیت: اگر تو مرا نپسندی به هیچ دردی نخواهم خورد همه کارهای من بی ارزش خواهد بود) و اگر تو مرا بپذیری ،هر کاری که بکنم ارزشمند خواهد بود.

۱۰_نگارخانه‌ی چینی که وَصف می‌گویند

نه ممکن است که مثلِ نگارِ ما باشد

نگارخانه چینی: در داستان‌ها نگارستان را شهری در سرحدٌ چین پنداشته اند پر از تصویر ها و نقش و نگار بدیع. این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان از دیرباز در انواع نقاشی مهارت داشته اند نگارخانه به معنای بت خانه هم آمده است زیرا بت ها را بسیار زیبا می‌تراشیدند.

نگار: معشوق، محبوب این واژه یادآور آرایش و رنگ معشوق است.

۱۱_چنین غَزال که وَصفَش هَمی‌رَوَد #سعدی!

گمان مَبَر که به تنها شکارِ ما باشد

غزال: آهو .وصفش که همی رود: و صفش بر سر زبان هاست.

به شرح : محمد علی فروغی 

حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۳ - در پند دادن و بند نهادن فرزند ارجمند که دست ادراک در فتراک اکتساب کمالات استوار دارد و پای میل در ذیل اجتناب از جهالات برقرار وفقه الله لما یحبه و یرضاه:

80- ازان ترسم که چون نزدیک رانی - ز نور زندگی تاریک مانی 

***

[قرآن کریم]

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین‏ - آل‏ عمران : 85

---

 لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم‏ - البقرة : 256

[یزدانپناه عسکری]

نزدیک راندن بشر، غرق در خود و به خود پرداختنش است،

تهیه فهرستی از خود اندیشی و منیّت بشر، عامل غفلت از نور زندگی و سویه تاریک اوست.

به اراده اطاعت و تسلیم و پرستش نکردن فهرست و دور راندن آن. 

7:82

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۲۲ دربارهٔ غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵:

4- هر ذره خاکم ز تو رقصان به هوایی ست - دیوانگی شوق سرانجام ندارد

5- رو تن به بلا ده که دگر بیم بلا نیست - مرغ قفسی کشمکش دام ندارد

***

ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود - اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

[یزدانپناه عسکری]

مصائب انسان را به جایی می رساند که دیگر از چیزی نمی ترسد. بی اعتنایی و شیدایی و عدم دلسوزی به حال خود.

________

8:164  ؛ 75:264

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر:

73- معشوق، مرا گفت نشین بر در من - مگذار درون آنکه ندارد سر من 

74- آنکس که مرا خواهد گو: بیخود باش - این، درخور کس نیست مگر در خور من 

***

[یزدانپناه عسکری]

شیطان سنگ محک انسان است.

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وپنجم - فرمود لطف‌های شما و سعی‌های شما و تربیت‌ها که می‌کنید:

2- شیخ نساج بخاری مردی بزرگ بود و صاحب دل دانشمندان و بزرگان نزد او آمدندی به زیارت بر دو زانو نشستندی شیخ امی بود می خواستند که از زبان او تفسیر قرآن و احادیث شنوند می گفت تازی نمیدانم. ترجمه آیت را می گفتند او تفسیر و تحقیق آن را آغاز می کرد.

***

[یزدانپناه عسکری]

وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ - بقره 255

احاطه و تشخیص حقیقت علم و خرد قرآنی توسط شیخ نساج بخاری.

زهیر در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

تفسیر این غزل با تفسیر بیت «ساقی حدیث سرو و گل لاله می‌رود» خیلی نزدیکه.

بنده خدا در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲:

زیبا بود.

علیرضا آقاسی در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

هر دم لبش به خنده برآید مسیح ...

در تصحیح دکتر سجادی، بیت به این ترتیب آمده:
هر دم لبش به خنده بزاید مسیح نو

۱
۸۱۳
۸۱۴
۸۱۵
۸۱۶
۸۱۷
۵۴۶۰