یوسف محمدی در ۵ روز قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۹ در پاسخ به آرمان دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:
از آنجایی که خیام دانشمند ترین شاعر بوده! بیشتر از همه میدونسته در این کائنات بی نهایت ما هیچی نیستیم! (هیچ هستیم ) پس تمام منظورش این بوده از فرصت زندگی استفاده کن شاد باش بخند قدر لحظات رو بدون! حالا یکی با شراب عرفان شاد میشه یکی با شراب انگور! هردوتاش درسته! فقط شراب عرفانی به کبد ضرر نمیزنه
عباس صادقی زرینی در ۵ روز قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۰:
این شعر از آن میر محمد هاشم کاشانی معروف به سنجر کاشانی است .سنجر در شهر بیجاپور هند دفن است .سال وفات ۱۰۲۱
لیدا طلایی در ۵ روز قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۸ در پاسخ به به دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
همین الان لغتنامه دهخدا رو چک کردم دقیقا نوشته منسوب به لور . شما به دروغ اینجا لول ذکر کردید!!! چرا از حقیقت گریزان هستین؟؟؟ لور هستش ولی با جعلی کردنش اومدین اینجا لول قید کردین!!!
به در ۵ روز قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۷ در پاسخ به لیدا طلایی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
شما زبان و فرهنگ و تاریخ لر را نادیده میگیرید و به چند اسم استناد میکنید.لوری ها که بهرام آنها را به ایران آورد بعدها با نام های دیگری همچون لولی،کولی،قرشمال،غربتی خطاب میشدند اینها هم کارشان همانند لوری ها آواز و موسیقی بوده.حتی اگر پاپی ها هندی باشند با لوریان متفاوتند.پاپی از پاپا در زبان لری به معنای پدر است.البته فرضیه های دیگری نیز برای این نامگذاری هست.باری بپذیری یا خیر این حقیقت که لوری و لر متفاوتند دگرگون نمیشود.
لیدا طلایی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۷ در پاسخ به به دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
ولی پاپی یک طایفه لور هستش! مگه بنده گفتم فقط لورها هندی هستن؟؟؟ اتفاقا خاورمیانه و اروپا هم هندی زیاد داره ولی این با این همه ادله و سند و مدرک و ارتباط متقن بگید لورهای هند با لورهای ایران ارتباطی ندارند بیشتر تعصب جاهلانه هستش تا حرف های منطقی و بر اساس عقل! در این حد جاهلانه حرف می زنید که میگید پاپی هم شباهت هستش در صورتی هم پاپی توسط فارسنامه ناصری هندی الاصل معرفی شده و هم توی منطقه پاپی در استان لرستان یا لورستان امروزی ما دره هندیان رو داریم! اگه پاپی صرفا شباهت هستش چرا توی همین ناحیه ها پاپی ها دره هندیان رو داریم؟؟؟ اصلا کجای ایران طایفه ای به اسم پاپی داریم؟؟؟ خوبه همون نواحی پر از نام های هندی هستش! چم هندی دهلُران یا دهلوران یا حسن هندو بختیاری یا هنده چهارلنگ بختیاری و ... صرفا بخشی از این نام های هندی هستش. خدا میدونه چه اسامی هندی دیگه ای هستش که باید یواش یواش اسمشون پیدا بشه. ما الان توی آمریکا هم هندی داریم. مگه فقط ایران هند داره؟؟؟
بهروز قدرتی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۸ در پاسخ به رضا پردیس دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:
سلام رضا جان
ببین نفس اماره تسلیم بشه و اینا نداریم شما باید با عمل به حقایق در رشد نفست کوشا باشی همین. همه ما از یک نفس آفریده شدیم زمانی که در طریق هدایت خدا قرار بگیری و کاری انجام بدی که باید انجام بدی که یک سری بدیهیات هست که نیاز به انجام دادن داره کم کم نفست رشد می کنه مثلا دنبال وسیله باشی مثلا بگیری و بدی مثلا در حد توان یاری کنی اون موقع است که کم کم نفست از نفس اماره به نفس مطمئنه تبدیل می شه. زلیخا در قرآن نوشته که گفته که: در حقیقت نفس به طور حتم به بدی فرمان می ده. خوب این در ابتدایی که نفس تزکیه نشده درسته ولی کم کم که نفس رشد کرد دیگه به بدی ام فرمان نمی ده و می شه نفس لوامه و بعدش نفس مطمئنه. به هر صورت در یک جمله نفس برای رشدش نیاز به عمل به حقایق داره.
بهروز قدرتی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۷ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:
سلام دوست عزیز
شما یک استاد هستی و من یک سوال از شما دارم که در انتها نوشتم ممنون می شم پاسخ بدید چون به قول حافظ گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خا ک درگه اهل هنر شوی منم خاک درگه شما می شم
ولی خوب من در کنارم می خواستم از دید راه درست شناخت یا همون عرفان یک نکته ای بگم
نمی دونم هوای نفس همون هوس یا نه ولی هوس در حقیقت باعث تعادل حیات هست پس هوس به خودی خود چیز بدی نیست یعنی در زمانی که نادانی وجود داره هوس مسیر درستی نشون نمی ده ولی بعد از دانایی و در زمانی که بین جسم و نفس یا همون جان و روان هارمونی وجود داشته باشه و هر کدوم کارشون درست انجام بدن هوس چیز خوبیه چون باعث تعادل حیاته ولی خوب وقتی نفس صیقل نیافته کدورتهای دل در هوس ما تاثیر می زاره و ما حس درستی نداریم که در نتیجه هوس درستی هم نداریم و خواسته درستی هم نداریم پس باید نفس تزکیه بشه تا هوس کار خودش درست انجام بده ولی حالا ما با تزکیه نفس صیقل می دیم جانمون و کدورتها رو از روش پاک می کنیم ولی وقتی نفس تزکیه پیدا کنه دیگه نفس به اطمینان می رسه و درست حس می کنه البته در اون زمینه خاص که در نتیجش ماام درست می فهمیم . در نتیجه هوای نفس یا هوس چیز بدی نیست چون باعث تعادل حیات ما می شه ولی بعضی کدورتهای دل یا همون زنگار ها باعث می شه که ما درست نتونیم حس کنیم مثال می زنم شما می خوای آشپزی کنی اول با تکرار و مرور و حس اولیه ای که نفس یا همون جانت داشته به فهم رسیدی و فهمیدی که چطوری مثلا یک کیک درست کنی ولی حالا برای اکتساب هنر پختن کیک لازمه عمل کنی چون بدون عمل اکتساب صورت نمی گیره و اکتساب مربوط می شه به جان یا همون نفس که از طریق عمل ولی یادگیری مربوط می شه به جسم که از طریق تکرار و مرور به هر حال بعد از عمل کردن طبق اصول درست و باید هاست یعنی حقیقت چون حقیقت کاری که باید انجام بدی و درست انجام دادنش که به اکتساب می رسی و نفس اکتساب می کنه که ما بهش می گیم درک یعنی بعد از فهمیدن اگه به حقیقتی عمل کنی و اون حقیقت اکتساب کنی بهش می گیم درک حقیقت چون درک یعنی رسیدن چون تو قرآن می گه اذا درک جهنم یعنی وقتی به جهنم رسیدند در واقع درک یعنی رسیدن و از جهاتی هم این درک و این سعی و خطا که ممکن هست فتنه هایی یعنی آشفتگی هایی حتی باعث بشه که بیشتر نفس یا جان صیقل بخوره یعنی مثلا یکبار بسوزه و ما ناامید بشیم و عصبانی بشیم ولی صبر می کنیم و ثابت قدم هستیم واینطوری صبوری اکتساب می کنیم و جانمونم یا همون نفسمونم صیقل می دیم وقتی طبق راز حل مساله خیلی حی و قیوم مثل خدا یعنی با ثبات قدم و انرژی و سرزندگی به تلاشمون ادامه می دیم در واقع یعنی با اشتیاق چون این یک حقیقت که تا اشتیاق نباشه انگیزه نیست و به نظر من تا انگیزه نباشه انرژی نیست و به نظر من سرزندگی نیست به هر حال کم کم شعله حسهایی مثل خشم و حسد و طمع و غیره رو در وجود خودمون تنظیم می کنیم و کم می کنیم و صبوری بیشتر اکتساب می کنیم و درکمون از صبوری بیشتر می شه تا زمانی که نفسمون صیقل پیدا کنه و ما هنر آشپزی با عمل اکتساب کنیم و مهارت کافی برای آشپزی اکتساب کنه نفسمون و به درک درستی از نحوه پختن کیک برسیم پس در واقع همواره برای به درک رسیدن و برای بیشتر شدن عمق درک ما تا عمق هفتم درک نیاز داریم به عمل کردن به باید ها و طبق حقیقت و از همه مهمتر سالم جون به در بردن از فتنه ها یا اوضاع آشفته که بیشتر از هر چیزی می تونه جان ما رو صیقل بده و زنگار جانمون پاک کنه و تزکیه کنه نفسمون و عمل کردن به اون چیزی که باید باشه یعنی حقیقت مثلا حقیقت اینه که در برابر این مصیبتها باید صبور باشیم و خوب این شعر در مورد آیه 155 و 156 و 157 سوره بقره هم می تونه باشه که اونجا خدا نشون می ده و اشاره می کنه که ما با چه نوع مصیبتهایی در زندگی مورد امتحان قرار می گیریم تا بتونیم صبوری اکتساب کنیم و انسان صبوری بشیم البته اونجایی به ترس و گرسنگی هم اشاره می کنه و خوب مثلا با عمل صبر کردن در این مواقع مصیبتها ما می تونیم همون طوری که خدا وعده داد ما جانشینش در روی زمین بشم در حد ظرفیتمون برای کلمات خدا هدایت بشیم و مثلا بشیم صبور یا حالا هر کلمه دیگه ای که خداوند تعالی می خواد ما رو برای اون کلمه هدایت کنه مثل حضرت ابراهیم که برای یک سری کلمات خدا مورد امتحان قرار گرفت و وقتی امتحاناش به اتمام رسید امام شد یعنی راه نما شد برای مردم به اذن خداوند تعالی و مثلا بگیم یکیش مثلا کلمه حنیف بود و مثلا شد ابراهیم حنیف یا ابراهمیم خلیل یا مثلا مثل حافظ که بعد از اینکه آزمایش های حافظ بودن تموم کرد برای کلمه حافظ خدا هدایت شد و شد حافظ لااقل تاجایی که ما می دونیم می دونیم که برای کلمه حافظ هدایت شد حالا شاید برای کلمات دیگه ای هم هدایت شده ولی خودش نگفته به هر حال سعدی باز کرده که منظور اون آیه از نقص در اموال یا نفسها یا ثمرات چه چیزایی هست و مشخص کرده که منظور از صبر کردن در برابراین مصیبتها به چه گونه هست مثلا گفته اگه من به عشق گل خبر از خار نداشتم منو صبور بدونید البته من خودم حاضرم پولمو از دست بدم ولی چیزی یاد بگیرم به هر حال خار همیشه هست باید ثابت قدم بود خوب سوال اینه آیا ما می تونیم تنها با دونستن این موارد صبور بشیم یعنی یادگیری کافیه یا نه طبیعتا نه ما نیاز داریم صبور بودن اکتساب کنیم چطوری با عمل کردن به صبر یعنی صبر کردن مثلا یه نمونش وقتی پدر من عیب جویی و طعنه زنی می کنه من سکوت می کنم و همیشه اهل تقوی هستم یعنی اهل مراقبه هستم یعنی مراقب هستم که باهاش بزرگوارانه صحبت کنم تحت هیچ شرایطی من غیر بزرگوارانه باهاش صحبت نمی کنم وقتی با عصبانیت داد می زنه سرم فقط سکوت می کنم خشم تو وجود خودم می خورم به خودم یادآوری می کنم امر خدا رو بهروز تو باید بزرگوارانه با پدرت صحبت کنی اگه لحن خشم توی کلامت هست صبر کن تا وقتی بتونه شعله خشم رو تو وجود خودت کنترل کنی و بتونی بزرگوارانه صحبت کنی چون امر همینه و از طرفی به قول فیلم فرزند عزیز کنترل نظم می یاره و قوانین نظم می یاره و نظم مهمترین چیز در زندگی هست . تمیزی،دیسیپلین یا قانون مداری و احترام به خودم می گم تو نباید فاسق باشی یعنی نباید نافرمانی کنی از امر خدا تو باید باور داشته باشی که این حقیقت یعنی کاری که باید بکنی پس انجامش بده پس بزرگوارانه صحبت کن تا درکش اکتساب کنی و بتونی این آیه رو درک کنی باید عمل کنی تا به درک برسی ان شاالله به درک بطن هفتم و پس تنها راه اکتساب از طریق عمل هست همونطوری که در قرآن می گه در روز قیامت اعضای شما به اعمالی که اکتساب کردن گواهی می دهند که نشون می ده اکتساب تنها از طریق عمل اتفاق می افته . پس ما از طرفی یاد گیری داریم که توسط تکرار و مرور و با همون حس اولیه نفسی که هنوز در ابتدای راه و تمیز نشده و تزکیه نشده و نفس یا جانی که صیقل نیافته وحسهای غلطی در وجودش هست که نیاز داره اصلاح بشه با عمل کردن به حقیقت و به هر حال با همون نفس مورد دار فهمیده شده از طریق حس و بعدش در ادامه عمل به اصول و بایدها یا همون حقایق داریم که باعث تزکیه نفسمون می شه که باید مثلا برای عشقمون جونمون بدیم و پولمونم بدیم یا در ترس و گرسنگی و نقص در اموال و نفسها و ثمرات صبور باشیم و مثلا پس اگر سری در قدمی رفت بسیار نگویید که بسیار نباشد قاعده همینه کسی که عاشق بایددددد جونش در راه معشوق بده همینه چیز زیادی ام نیست درستش همینه و جز این راهی نداره بایدش همینه گر دست به شمسیر بری عشق همان است و خلاصه پس اگه ما به تمام مواردی که در این شعر گفته شده و درآیه 155 بقره گفته شده در واقع عمل کردیم و صبر کردیم در زمانی که تحت این آزمایش ها و این مصیبتها در زندگی خودمون قرار گرفتیم اون زمان که صبور بودن رو جان ما یا نفس ما اکتساب می کنه و ما صبور می شیم و در این آیات می گه بشارت باد و مژده می ده به انسانهای صبور که سلام و تحیت یا همون زنده باشی خودمون و دعای خدا یعنی صلوات خدا برای ما می رسه که ما انسانهای صبوری شدیم و صبور بودن نفسمون اکتساب کرده با صبر کردن در برابر این سری مصیبتها و بعد در ادامه می گه نشونه این آدمهای صبور اینه که می گن وقتی این مصیبتها بهشون رسید چه درد و بیماری بود چه نقص در سوددهی بود یا هر کدوم از موارد دیگه که در این آیه و در این غزل آورده شده قرآن می گه که درستش اینه و درستم هست یعنی قرآن داره می گه در واقع چیزی که باید باشه همینه که وقتی کسی به این مصیبتها گرفتار شد می گه ما از خداییم و به سوی خدا برمی گردیم که اینو من نمی فهمم و سوالم اینه و در واقع برای پیدا کردن این معنی من در ادامه جستجو به این شعر رسیدم ولی نتونستم جوابم بگیرم ممنون می شم منو راهنمایی کنید استاد عزیز چون من اینو نمی فهمم ودرک نمی کنم اگه شما دوست عزیز توضیح بدی ممنون می شم یعنی چی آخه که یک آدم صبور نشونش اینه که وقتی دچار این مصیبتهای بیماری یا نقص در اموال یا بقیه موارد شد که درآیه 155 بقره هست و در این غزل هست می گه ما از خداییم و به سوی او بر می گردیم یا به قول شاعر ما ز بالاییم و بالا می رویم خوب گیرم گفتیم این چطوری نشونه صبور بودن ماست یعنی من خودم همین الان یجورایی خیلی از این مصیبتها سرم اومده و یعنی عمل کردم به این آیه و صبر کردم پس باید درک این آیه رو اکتساب می کردم ولی هنوز درکشو اکتساب نکردم یعنی اصلا در قدم اول نمی تونم حس کنم یعنی چی تا بفهمم چه برسه به درک ممنون می شم منو راهنمایی کنید استاد عزیز
به در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۵ در پاسخ به لیدا طلایی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
با احترام نظرتان برای خودتان است.لوری همان لولی است که با منبع ذکر کردم.این نامها هم چندان دلایل استواری نیستند زیرا در شمال ایران هم هندوکلا داریم.زبان های ایرانی و هندی هم به یکدیگر نزدیکند و شباهت نام هایی مانند پاپی :پاپا پاپک یا همان پدر به این دلیل است. زبان های ایرانی و هندی هردو زبان های هندواروپایی هستند و شباهت بین دو زبان هم خانواده چیزی شگفت نیست.
امیر قائم مقامی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
به قول حضرت مولانا
هرکسی ازظن خود شد یار من
ازدرون من نجست اسرار من
به نظر بنده منظور حافظ تمام معانی دور و نزدیک وجمیع موارد با هم بوده است
پیمان ر در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:
دیده گو آبِ رخِ دجلهٔ بغداد بِبَر
این باید بِبُر باشه نه ببَر
جلال ارغوانی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴:
سعدی مهر پروری برسر عاشقان مهی
با توبرابری نمی کند خار وخسی ویا کهی
جلال ارغوانی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:
به خدا که شعر سعدی بگرفت جمله عالم
عجب است پادشاهی که نباشد سپاهی
جلال ارغوانی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
در انجمن چو خوانند اشعار ناب سعدی
بر خوبی کلامش جمله دهند گواهی
جلال ارغوانی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷:
گرفت سخنت سعدیا شرق وغرب عالم را
کنون بشد نغمه کروبیان دگر چه می خواهی
لیدا طلایی در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۷ در پاسخ به به دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
به نظر بنده لورهای ایران با لورهای هندوستان و شاهنامه دقیقا یکی هستن بنا به دلایلی که گفتم . این همه اسامی هندی در مناطق لور نشین ایران گفتمان فردوسی رو اثبات میکنه!!!
Mm Mm در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
عالیه
Mm Mm در ۵ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:
......
کوروش در ۶ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۶ - بیان آنک روح حیوانی و عقل جز وی و وهم و خیال بر مثال دوغند و روح کی باقیست درین دوغ همچون روغن پنهانست:
دوغ روغن ناگرفتست و کهن
تا بنگزینی بنه خرجش مکن
یعنی چه
کوروش در ۶ روز قبل، یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۴ - گفتن خلیل مر جبرئیل را علیهماالسلام چون پرسیدش کی الک حاجة خلیل جوابش داد کی اما الیک فلا:
میگه هر عملی که وجود داره دلیل و فایده ای برای انجامش هست مثلا اگه تو دنبال دزد میدویی فایدش اینه که بگیریش و مجازاتش کنی و دوباره اونم فایدش اینه که عدالت برقرار شه و دوباره فایده برقراری عدالت هم یه چیز دیگس پس صورت اون دوویدن مهم نیست فایده و دلیلشه که مهمه حالا صورت این جهان با همه پیچیدگی هاش فایده و دلیلی داره که بوجود اومده وگرنه سازندش حکیم حساب نمیشه اگه حکیمی وجود نداره پس این ترتیب و نظم چیه
کدوم ترتیب و نظم ؟
وحید نجف آبادی در ۵ روز قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰: