گنجور

حاشیه‌ها

سیامک نیک فام در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۶ در پاسخ به کتایون فرهادی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را:

ممنون از فرهاد جان عزیز 

محسن خطیبی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » حکایت ابوسعید مهنه با قایمی که شوخ بر بازوی او می‌آورد:

من در نسخ ویرایش شده دانشگاهی رشته ادبیات مصرع دوم بیت اول را اینگونه دیده ام

قایمش افتاده مردی خام بود

 

که البته صحیح تراست

پناهنده به هیچستان در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه ی هیچیم

 

دانیال در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۰ در پاسخ به این بشر (فرشید ربانی) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹:

کلانی دژش باشد آرامگاه سزد گر برو بربگیریم راه

به نظرم درستش اینه (کلانی دژش باشد آرامگاه) یعنی دژی کلان و بزرگ آرامگاهش است

 

 

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۵۹ در پاسخ به علی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

شیراز و سپاهان و ری  تا دویست سیصد سال پیش همگی به پهلوی خود سخن میگفتند سپاان با  امدن صفویه کم کم دری گو شد شیراز زندیه و  ری  قاجاریه  - گرچه همه مردم ایران  دو زبانه بوده و دری میدانستند اما در خانه گد نمیزدند

ح.ا.ا ا.ا.ه در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۵ در پاسخ به محمد خداوردی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

برخی دوستان «نظر» رو بمعنای وصال گرفتن 

به نظر بنده میشه «جور در نظر» رو به معنای «ادا نشدن حق مطلب» معنی کرد.

یعنی اگر ما اجازه نظر به یار رو پیدا کنیم چون اهل نظر نیستیم نمیتوانیم حق مطلب رو ادا کرده و در نتیجه جور کرده ایم به تو و به خود

 

ح.ا.ا ا.ا.ه در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۹ در پاسخ به نهاوندي دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

به نظر من اینطور هم میشه خوند بیت دوم رو...

شوق است در ندیدن و جور است در نظر 

هم جور به طاقت شوقت نیاوریم 

...

 

 

 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۰ در پاسخ به احمد ناظری دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۲ - حیات جاوید:

اگر ز رمز حیاتْ آگهی مجوی و مگیر

دلی که از خلش خار آرزو پاک است

 

حیات باید ساکن خوانده شود و دو کلمه مجوی و مگیر باید متصل به مصرع بعد خوانده شود

 

در واقع یک جمله شرطی است

قسمت اول جمله شرط و قسمت بعد از آگهی جواب شرط است

اگر از رمز و راز زندگی آگاه هستی، دلی که از خلیده شدن خار آرزو پاک باشد را جستجو نکن

یعنی چنین چیزی یافت نمی شود جسته ایم ما

 

دلی که از خلش خار آرزو پاک است را مجوی و مگیر

محمد در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:

خدایش عجب حرفی زده 

یعنی هر کس میگه سرنوشت و تقدیرش بدونه 

دیگه سرگردون حیرون ناراحت نیست دیگه حرص جوش نمی خوره چون آخرش تقدیرش اینه

بیگانه در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

واقعا زیباست 

 

Behzad Behzadi در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

درود 

عرض ادب و احترام

ادیبان جان

برداشت بنده ی ناچیز از رباعیات خیام و بخصوص این رباعی این است که خیام، وجود خالق جهان هستی را به یقین و باور رسیده است.اما  دنیای بعد از مرگ و وعده های ادیان را پوچ و بی اساس میداند. در واقع مثل خیلی از دانشمندان و فلاسفه ، هدف از آفرینش  و راز خلقت را به درستی نمی‌داند .و آنقدر  شجاع و راستگو هست که بدون هیچ ابایی، رک و روراست و در قالب چند جمله ی ساده و بدون پیچ و خم و ایهام و استعاره ای نظرش را بیان می‌کند.و چون این دنیای مادی را پست و تهی میداند و عمر آدمی را در قیاس با عمر کیهان کوتاه و ناچیز ،چند صباح زندگی را ارزش‌  اندوه و افسوس خوردن نمیداند و همگان را سفارش به خوشدلی و شاد زیستن میکند.

گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان

برداشتمی من این فلک را زمیان

از نو فلکی دگر چنان ساختمی

که آزاده بکام دل رسیدی  آسان 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:

وزن : فاعلاتن مفاعلن فعلات

۱_جان من ، جان من فدای تو باد! 

 هیچت از دوستان نیاید یاد ؟

معنی بیت اول 

 

ای محبوبی که جانم فدای تو باد ، آیا هیچ از دوستان یاد نمی کنی ؟

استعاره ء مصرّحه : جان (اول ) (معشوق ) /جناس تام : بین دو "جان ".

۲_ می رویّ و التفات می نکنی 

 سرو هرگز چنین نرفت آزاد

معنی بیت دوم 

می روی و توجّهی نداری ، حتّی سرو هم با آن قامت رعنا این سان آزاد و بی توجّه نمی گذرد . [ التفات = توجّه و عنایت / آزاد رفتن = کنایه از فارغ بال رفتن ، بی قید و سرمست رفتن ]

۳_آفرینِ خدای بر پدری 

 که تو پرورد و ، مادری که تو زاد!

معنی بیت سوم 

درود خدای بر مادری که تو را بزاد و آفرین خدای بر پدری که تو را پرورده است .

۴ _بخت نیکت به منتهای امید 

 برساناد و ، چشم بَد مَرَساد

معنی بیت چهارم 

الهی بخت مساعد تو را به نهایت آمالت برساند و خدای چشم بد را از تو دور کند . [ چشم بَد : چشم زخم ، آزار و نقصانی که از اثر نظر بد و یا چیزی رسد ، چشم شور (لغت نامه)تضاد : نیک و بد ]

۵_تا چه کرد آن که نقش روی تو بست 

 که درِ فتنه بر جهان بگشاد ؟

معنی بیت پنجم

بنگر که که آن کس که روی تو را نگارین آراست ، چه شور و غوغایی در جهان به پای ساخت ؟ [ نقش بستن = نگاشتن و به وجود آوردن /ایهام : فتنه ۱_ آشوب و غوغا ۲_ دیوانگی و شیفتگی و عاشقی / ایهام تناسب : بین "بست " در معنای غیر منظورش با "بگشاد " /استعاره ء مکنیّه : درِ فتنه]

۶_من بگیرم عنان شَه روزی 

گویم از دست خوب رویان داد

معنی بیت ششم

من روزی سر راه شاه را می گیرم و از ستم زیبارویان نزد او دادخواهی می کنم . 

[ عنان : دهنه و لگام و افسار / خوب رویان : زیبارویان / عنان شَه :عنان اسب شاه ]

۷ _تو بدین چشم مست و پیشانی 

دل ما بازپس نخواهی داد

معنی بیت هفتم 

تو با این چشمان مست و پیشانی گره خورده و گستاخ ، دل ما را که غارت کردی ، پس نخواهی داد .[ایهام : پیشانی ۱_جبین و ناصیه ۲_ گستاخی و شوخی و بی حیایی]

۸_عقل با عشق برنمی آید 

 جَورِ مزدور می بَرد استاد

معنی بیت هشتم 

عقل نمی تواند از عهدۀ عشق برآید و همانطور که استاد باید جور شاگرد را بکشد ، عشق هم باید جور عقل را تحمّل کند . [ برآمدن : برابری و غلبه کردن / مزدور : شاگرد / جور بردن :جور کشیدن و تحمّل کردن /تقابل عقل وعشق : -->۶/۱۳۶(غزل ۱۳۶ بیت ششم) ]

۹_آن که هرگز بر آستانۀ عشق 

پای ننهاده بود ، سر بنهاد

معنی بیت نهم 

کسی که هرگز عاشق نگشته و به درگاه عشق پای ننهاده بود ، در برابر عشق تسلیم شد و سر را بر آستان آن نهاد . [ آستانه : درگاه ، پیشگاه / پای ننهادن : کنایه از وارد نشدن ، مشغول نگشتن / سر نهادن : کنایه از مطیع و تسلیم شدن/ استعارهء مکنیه : آستانهء عشق / تضاد : ننهادن ، نهادن ]

۱۰_روی در خاک رفت و ، سر نه عجب 

 که رود هم در این هوس بر باد

معنی بیت دهم 

بر آستان عشق روی بر خاک نهادیم و اگر سر هم در این راه بر باد رود ، عجیب نیست . [ هوس : عشق و آرزو / بر باد رفتن : کنایه از نیست و نابود گشتن/جناس اشتقاق: رفت ،رود ]

۱۱_مرغ وحشی که می رمید از قید 

با همه زیرکی به دام افتاد

معنی بیت یازدهم 

مرغ وحشی که از دام می گریخت و مراقب بود که اسیر نشود ، با تمام زیرکی به دام افتاد . [ قید :بند و دام/ استعارهء مصرّحه : مرغ وحشی ( دل سرکش و رام نشدنی ) ]

۱۲ _همه از دست غیر ناله کنند 

سعدی از دست خویشتن فریاد

معنی بیت دوازدهم 

همه از بیگانگان می نالند ولی سعدی از خود به فریاد آمده است . [ غیر = نامحرم و بیگانه تضاد : غیر ، خویش ]

۱۳ _روی گفتم که در جهان بنَهم 

 گردم از قیدِ بندگی آزاد

معنی بیت سیزدهم 

با خود گفتم : ترک یار و دیار کنم و آواره جهان گردم تا شاید از بند اسارت آزاد گردم . [ روی نهادن = روی آوردن ، توجّه کردن/ تشبیه : غلامی و نوکری به قید و بند ]

۱۴ _که نه در بیرون پارس منزل هست 

 شام و روم است و بصره و بغداد ؟

معنی بیت چهاردهم

آیا جز پارس جایگاهی مثل شام و روم و بصره و بغداد یافت نمی شود ؟

۱۵ _دست از دامنم نمی دارد 

 خاک شیراز و آب رکناباد

معنی بیت پانزدهم 

خاک شیراز و آب نهر رکناباد دست از دامنم برنمی دارد و مرا به ماندن در پارس فرامی خواند .[ دست از دامن برنداشتن : کنایه از چشم پوشی و رها نکردن ]

 

آب رکناباد = از نهرهای معروف شیراز که در سال ۳۳۸ هجری قمری احداث شد و منبع آن در یک و نیم فرسخی شمال شیراز است . این آب از تنگِ الله اکبر عبور کرده و صحرای مصلی و باغ نو و و تکیۀ هفت تنان و چهل تنان و تکیۀ خواجه حافظ را مشروب می کند .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بیت اول 

۱ _ سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت 

 تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

معنی بیت اول 

سر خویش را از روی تسلیم در برابر حکم و خواست تو فرود آوردیم و در انتظار این هستیم که ببینیم فکر جهان آرای تو در مورد ما چه تصمیمی خواهد گرفت . [ رای = فکر و اندیشه ، حکم و فرمان / جهان آرای = جهان آراینده ، زینت دهندۀ جهان / سر تسلیم نهادن = کنایه از مطیع و فرمانبردار شدن ]

۲ _تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی 

 کس دیگر نتَواند که بگیرد جایت

معنی بیت دوم 

تو چونان فرمانروایی هستی که به هر کجا فرود آیی و سراپرده برافرازی ، هیچ کس نمی تواند جایت را بگیرد و با تو برابری نماید . [ خیمه زدن = کنایه از جایی فرود آمدن ، مقیم شدن ]

۳ _همچو مستسقی بر چشمۀ نوشین زلال 

 سیر نتوان شدن از دیدن مِهرافزایت

معنی بیت سوم 

همانگونه که بیمار آب طلب از چشمۀ آب شیرین و گوارا سیر نمی شود ، از دیدن تو که مهر را افزون می کند نمی توان سیر شد . [ مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد / نوشین = منسوب به نوش ، شیرین و گوارا / مهرافزا = آنکه مهر و محبّت می افزاید ، مهربان ]

۴ _ روزگاری است که سودای تو در سر دارم 

 مگرم سر برود تا برود سودایت

معنی بیت چهارم 

روزگار درازی است که عشق تو را در اندیشه می پرورانم و قطعاََ این عشق جز با سر باختن از سرم بیرون نمی رود . [ سَودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) می شود / در سر داشتن = کنایه از اسیر و پایبند بودن / سر رفتن = کنایه از تباه شدن ، مردن ]

۵ _قدر آن خاک ندارم که بر او می گذری 

که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت

معنی بیت پنجم 

من به اندازۀ آن خاکی هم که بر آن می گذری و بر پایت بوسه می زند ، در نظر تو مقام و منزلتی ندارم . [ قدر = مقدار و ارزش / بوسه بر پای زدن = مطیع و فرمانبردار گشتن ]

۶ _دوستان عیب کنندم که نبودی هوشیار 

تا فرو رفت به گِل پایِ جهان پیمانت

معنی بیت ششم 

دوستان بر من خُرده می گیرند که هوشیاری به خرج ندادی تا پایت که می توانست گِرد جهان برآید ، به گِل فرو شد و اسیر و گرفتار ماندی . [ جهان پیما = جهان گرد / پای به گِل فرو رفتن = کنایه از سرگشته و گرفتار بودن ]

۷ _ چشم در سَر به چه کار آید و جان در تن شخص گر تأمل نکند صورت جان آسایت

معنی بیت هفتم 

چشم و جانی که در سر و تن من است ، اگر نتواند صورت لطیف چون جان تو را خوب بنگرد ، ارزشی نخواهند داشت . [ تأمّل = نیک نگریستن / جان آسا = آسا پسوند شباهت است ، مانند جان ]

۸ _ دیگری نیست که مِهر تو در او شاید بست 

 هم در آیینه توان دید مگر همتایت

معنی بیت هشتم 

کس دیگری وجود ندارد که بتوانم آن سان که به تو دل بسته ام به وی عشق ورزم ، مگر اینکه بتوان نظیر و مانند تو را در آینه دید . یعنی همتایی نداری و فقط خودت مانند خودت هستی . [ شاید = از مصدر شایستن به معنی لایق و سزاوار است/جناس زاید : هم ،همتا ]

۹ _ روزِ آن است که مردم ره صحرا گیرند 

 خیز تا سرو بمانَد خجل از بالایت

معنی بیت نهم 

امروز روزی است که مردم باید برای سیر و تفرّج به صحرا روند ، برخیز تا سرو از قد و بالایت شرمسار گردد . [ بالا = قد و قامت /تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه قامت معشوق به سرو و برتری قد او بر آن ]

۱۰ _ دوش در واقعه دیدم که نگارین می گفت : سعدیا ، گوش مکن بر سخن اعدایت،

معنی بیت دهم 

دیشب در خواب معشوق زیباروی خود را دیدم که می گفت : ای سعدی ، به سخن دشمنانت توجّهی نکن . [ دوش = دیشب / واقعه = حالتی است بین خواب و بیداری که مکاشفه هم نامند و نیز آنچه در دل فرود آید / نگارین = منسوب به نگار ، زیبا چون نگار / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند / اعدا = جمعِ عدو به معنی دشمنان ]

۱۱ _ عاشق صادق دیدار من آنگه باشی 

 که به دنیا و به عقبی نبُوَد پروایت

معنی بیت یازدهم 

زیرا وقتی می توانی برای دیدار من عاشقی راستین به شمار آیی که به دنیا و آخرت بی توجّه باشی . [ دیدار = ملاقات ، چهره / عقبی = آخرت / پروا = توجّه و التفات ]

۱۲ _ طالب آن است که از شیر نگردانَد روی 

 یا نباید که به شمشیر بگردد رایت

معنی بیت دوازدهم 

طالب و خواهان معشوق کسی است که از شیر درنده هم روی نگرداند ، یا اینکه شمشیر هم باعث تغییر او نشود .[ طالب : طلب کننده / رای : فکر و اندیشه ، عزم و اندیشه ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

قطره بقایی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:

بیت آخر بند آخر (نظر متن)نیست باید(نظر مده)باشد ،زیرا که واژه(متن) اینجا مفهومی ندارد، ضمنا وزن ر برهم میزند.

نسترن هستم در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۰۰ در پاسخ به مهدی دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷ - دیوان و دیوانه:

درود، بیت چهارم اختیاری داره... و وزن کاملا درست هست

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

بادرود بیکران خدمت دوستان گرامی گنجوری وزحمت کشان این سایت پربار ومفید ادبی، 

این غزل حضرت حافظ هم زیباست 

اما براستی ببشتریا همه غرلیات حافظ 

که نه بیشتر شاعران مشهور ما پرمعنا وزیبا هستند واینکه بگیم مولانا دراوج وصدر  بوده یا حافظ، نه این طور هم نیست،نظردادن اولاً کارماتیست  درنتیجه نظ دادن درمورد همه شاعران کمی مشکل است چون هرشاعری در یک سبک وسوغی تبحری خاص دارد وشاهکاری در سرودن شعر یکی معنوی یکی حماسی

یکی عرفان وآن یکی عاشقانه وحتی اجتماعی وگاها سیاسی، 

بطور مثال غزل 403

فروغی بسطامی، 

گرعارف حق بینی چشم ازهمه برهم زن،

یاقصیده 25 سعدی دروصف بهار، 

402 سنایی

ملکا ذکر تو گویم که توپاکی وخدایی، 

وشعر حماسی وعاشقانه َسراسر عشق وسوز وگدازفردوسی بزرگ،

همی نالد رستم از مرگ اسفندیار

ندارد بجزناله از اویادگار

اخ که باخواندن این شعر بویژه این بیت آتیشی بجان آدمی میافتاد و سرپاشعله میشود وشوق و امید ماورایی، یا شعر 

بمیرید بمیرید دراین عشق بمیرید

حضرت مولانا،

هرچند بسیاری از استادید واهل ادب وادبیات واندیشمندان پژوهشگران براین باورند که مولانا یک سروگردن بقول معروف ازهمه بالاتر است بنده کمینه برای نظرات این عزیزان هم کمال احترام راقایلم اما هرگلی بویی درود ها بر همه عزیزان وسروران 💐💐✋

فریستا در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:

چنین است فرجام کار جهان نداند کسی آشکار و نهان

فرجام و پایانِ آفرینش این است و با همه یِ دانشی که داریم، فقط کردگار است که آشکار و نهان را میداند.

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

فریستا در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:

چو دانا توانا بد و دادگر از ...

فشرده ی گفتار از هنر آفرینش بسترِ جهان به پایان و این هنریست که هر خداوندِ جان و خردی ، می تواند به شکل کوچکتر در همین جهان ، مانند آن را بسازد . درفش کاویان ، ماننده یِ آفرینش جهان است . گِرد و گنبدی و در حال چرخش و درخشندگی . درفشی که روی سر شاه جای دارد و شاه مهترِ و خداوندِ نژاد مردم . لیکن راز های پنهان و آشکارِ این آفرینشِ کوچک ( درفش کاویان ) را ، تنها خردمندان می فهمند . خردمندان همان پاکانند زیرا اگر کسی دانا باشددست به سوی بدی دراز نمی کند .همان گونه که دانایی اندازه و کم و بیش دارد ، پاکی نیز اندازه و کم و بیش دارد . شاهنامه می گوید که شاه ، همیشه دانا و خردمند و پاک نیست ، لیکن همیشه داناترین و پاکترین و خردمندترین است چنین است ، فَرجامِ کارِ جهان نَداند کسی آشکار و نهان همیشه رازهایِ سر به مهری هست که کسی نخواهد توانست به آن دست پیدا کند، این رازها برایِ آن سر به مهر می مانند تا مبادا مهترِ مهتران ، شاه شاهان ، مانند جمشید بر آفریدگار گستاخ گردد و خود را آفریدگار بزرگ بداند.
برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

خالو یونس در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۷:

درود 👌👌👌

فریستا در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:

نداند بد و نیک فرجام کار نخواهد از او بندگی کردگار

بندگی، کردارِ مهترانِ خردمند است، دَد و دام چون خرد ندارند و نیک و بد را از هم تمییز نمی دهند، خدا نیز از آنها بندگی نمی خواهد.

برداشتِ آزاد از نقل از کانالِ تلگرامیِ dadodehesh

۱
۷۳۵
۷۳۶
۷۳۷
۷۳۸
۷۳۹
۵۲۷۱