ابوتراب. عبودی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
با سلام و عرض ادب محضر استادان فرهیخته و گرامی.
تضمین غزل الا یا ایها الساقی،، تقدیم به محضر منورتان
فروغ روی مهدی،عج، روشنی بخشیده بر دلها
معطر گشته از انفاس او آلاله با گلها
ز عُشّاقان ربوده دل ، ز سر افکار عاقلها
((ألا یا أیّها السّاقی أدر کأساً و نا ولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها))
لسان شیعه ی او ، جُـز کلام حق نمی گوید
قدمهایش طریقی جز طریق حق نمی پوید
ز خـــون ِ شیعیان او ، گُل ِ آلاله می روید
((به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نَبـوَد ز راه و رسم ِ منزلها))
ز نام ِ یوسف زهــرا ، فــروغ ِ دیـده افزاید
دل ِ مجموع یـاران را ســـرای مهــر بنمایـد
قیامت میشود آنگه که آن قامت عیان آید
(به بوی نافه ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها))
از آن روزی که گشتم آشنایش ترک ِ سـر کـردم
مدام هر لحظه افزون تر زهجرانش شده دردم
ز هجر روی او دایم بلنـد است نـالـه ی سـردم
((مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها))
به حُسن دلربایش مبتلا دل ، دیده ها مایل
به زنجیر سر زلفش ، دل ِ هر منتظر واصل
دل من زورق و دریای طوفانی و غم شامل
((شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ))...
ص ..
با احترام ، چاپ دوم ،دیوان ابوتراب عبودی
یوسف شیردلپور در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:
بی نهایییییییت زیباست ای جانم عطار
دل ز عشقت بی خبر شد چون کنم
مرغ جان بی بال و پر شد چون کنم
مرغ جان بی بال وپر.......... دلی شوریده میخواهد که پی برد به معانی ومفاهیم این شعر وغزل تابتواند لذت معنوی ببرد 🙏
ننگشان باد کسانی جانی زچون تویی ستاندند نامت پرآوازه است یادت وشعر وغزلیاتت آرامش خاطر پریش ما
با اجرای این غزل توصط استاد شجریان درتمام جهان تمام کائنات ماندگارشد درودها برتوای استاد شجریان که باتمام وجودتان ازدل وجان مایه گذاشتید به عشق زنده کردید شعروادبیات ناب پارسی را💞💞🙏🙏
علیرضا جعفری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
خرمنی ده خرمجا ها میبره باد
کسی نی گردش بکه صددادبیداد
کجاست زادفرخ یل نامدار
که بیند سپاه قدرقدرت ایران
کز ترانه مدی گیر تا بحر هند
شده در ید شیر مردان پارس
شده نسل آرش کنون زادحاج
که فرمان برندش هوا و فضا
داود پورسلطان در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:
سلام به دوستان فرهیخته
در سکانسیهایی از سریال دایی جان ناپلئون انجا که اقا جان بلند گو را ازمایش میکند این رباعی با صدای ملکوتی قمرالملوک پخش میشود
اما با کیفیتی بسار عالی
چون هرچه از قمر موجود هست از روی صفحه ضبط شده و کیفیت ندارد
نمیدانم این قسمت روی ریل بوده ؟ ایا اوازهایی از ایشان با کیفیت موجود هست
چون صفحه هرقدر نو باشد و خش دار نباشد از ریل قابل تشخیص هست وبه کیفیت ریل نمیشود
علی سامی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۱ - باب شیر و گاو:
با سلام
متن اصلی کلیله ثقیل هست اما نکته ای:اونچه ما بیشتر در سایت ها میبینیم و براش وقت گذاشته شده و در دسترسه متن ساده شده و به زبان سلیس و روان.
در ارزش کار شک نیست چون مطلب رو قابل فهم میکنه برای من مخاطب اما کاش خوانشی با متن اصلی و ثقیل رو داشتیم چون میبینم هیچ خوانشی وجود نداره برای کلیله و دمنه
یا شاید من ندیدم
موفق باشین
عزیز رادیو در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۲ در پاسخ به ش مومیوند دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
درود
به نظر بنده روایت «تو مرا ز درگه خود مران» می تواند تصحیح خود شاعر بر شعرش باشد
حتی مصرع نخست هم به صورت «به حریم خلوتت ار شبی. . .» هم دیده شده که احتمالا توسط خود شاعر انجام پذیرفته چرا که وجود اگر در این مصراع بر لحن پرسشی آن تاکید می کند
به هرحال تصحیح اشعار امری رایج در بین شعراست.
روح و ریحان در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
گفتم بگریم تا ابل، چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل، با کاروانم میرود
چقدر زیبا، چقدر قشنگ این بیت را گفته، خصوصا مصرع دوم، حقیقتا شعر سعدی قند و شکر است.
محمد سلماسی زاده در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
اکهارت تول می گوید : کریشنامورتی 50 سال به اقصی نقاط جهان سفرکرد ، سخن گفت و آموخت ؛ در پایان عمر شاگردانش را با پرسشی غافلگیر کرد : می خواهید راز من را بدانید ؟
این مصرع مولانا را خواند : از قدح های صور بگذر مایست
سپس افزود : همه صورت ها از بی صورتی بیرون میآیند و به آن باز میگردند ، پس همه چیز گذرا و ناپایدار است پس اهمیتی نمیدهم چه اتفاقی میافتد !
محمد در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲:
سلام
بیت 26 " نشد پیش گشتاسپ اسفندیار " صحیح است. چنان که از ابیات بعدی مشخص است اسفندیار نزد پدرش نمیرود و بعد از 3 روز خبر به پدر میرسد که او جوینده گاه (پادشاهی) شده است
محمد محمد در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۱۰۰:
بیت دوم رو کسی میتونه شرح و تفسیر کنه؟؟
مجید ع در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۳۶- تاریخ ولادت عزت دختر شاعر:
وزن شعر دوری و به صورت مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن است
زین طفل تازه کش نام مفعول فاعلاتن
عزت نسا نمودیم مفعول فاعلاتن
کاشانهٔ مرا باز مفعول فاعلاتن
فر و بهایی آمد مفعول فاعلاتن
مجید ع در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - نان به زر:
وزن صحیح شعر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن است.
برگ بی برگی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشقِ رویِ گُل با ما چه ها کرد
سحر یعنی هنگامه دمیدنِ صبحِ دولت و چیرگیِ نور بر ظلمت و تاریکی، بلبل کنایه ای ست از شاعر یا حافظِ نغمه سرا و گُل استعاره ای از نوعِ انسان که بطورِ ذاتی لطیف و از جنسّ عشق است، پس حافظ در سحرگاهِ بیداری انسانی که از خوابِ ذهن بیدار شده و به اصلِ زندگی زنده شده است با بادِ صبا به دردِ دل پرداخته، حکایتِ عشقِ خود به گُلهایِ لطیفِ این چمن و سعی و کوشش و خونِ دلی را که در این راه خورده است تا شاهدِ شکوفاییِ حتی یک گُل در چمنِ این جهان شود را به بادِ صبا یادآوری می کند و اینکه عشقِ رویِ گلهای نو شکفته و بویژه جوانان انگیزه همت او در سرودنِ ابیات و غزلهایِ زندگی بخشِ بوده است و در این راه چه ها که نکشیده و چه ملامت و سرزنشها که نشنیده است تا جایی که معانی و مفهوم های عارفانه را مَجاز تصور نموده، حتی حکمِ فسق و فجور برای او صادر کردند.
از آن رنگِ رُخم خون در دل افتاد
وز آن گُلشن به خارم مبتلا کرد
حافظ ادامه میدهد تا پیش از همت گماشتن به این کارِ معنوی عاشق بود و رنگِ رخساره اش به رنگِ گُل، اما از آن وقتی که با غزل سرایی قصدِ انتقالِ مفاهیمِ عاشقانه و عارفانه به گُلهایِ زیبایِ زندگی را در سر پرورانید، آن سرخی رخسار در دل افتاده، تبدیل به خونِ دلهایی شد که در این راه خورده است، همچنین تا پیش از شروعِ این کار همه ابعادِ وجودِ عاشقش به گلشنی مانند بود که این گلشن را به خار مبدل کرد به نحوی که بیگانگانِ با عشق به او نزدیک نمی شوند تا مبادا دردی بر آنان وارد شود .
غلامِ همتِ آن نازنینم
که کارِ خیر بی روی و ریا کرد
پسحافظ این همتِ والا در انتقالِ عشق به دیگران را کار خیری توصیف می کند که از رویِ ریاکاری نبوده است، او بدونِ روی و ظاهر سازی به چنین کاری روی آورده است تا شاید چراغِ راهی برای گم شدگانِ راهِ عاشقی باشد.
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
حافظ میفرماید گلایه ای از بیگانگان با عشق ندارد، زیرا آنان درکی از عشق و مفاهیمِ عارفانه ندارند ، شراب و ساغر و ساقی و شاهد را مَجاز پنداشته و با طعنه هایِ نیشدارِ خود خون به دلِ حافظ می کنند، اما او ناله ای سر نمی دهد ، بلکه از آشنایانِ راهِ عاشقی عجیب است و آنها را چه می شود که پیغامهایِ به این روشنی را باز نشر نمی دهند تا این گُلهایِ رعنایِ زندگی پژمرده نشوند و در عنفوان جوانی احساسِ پیری نکنند، شاید حتی برخی اوقات حافظ را ملامت هم می کنند که چرا چنین شیوه ای را برای بیداریِ گلهای زندگی برگزیده است، پس اینگونه عمل و واکنشِ آشنایانِ عشق است که حافظ از آن دلگیر شده و می نالد.
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جُستم جفا کرد
حافظ که در ابتدای غزل دلیلِ این همتِ فوقالعاده را عشقِ رویِ انسان و بویژه جوانان اعلام و آن را عاری از هرگونه رنگ و ریا توصیف نموده است در اینجا نیز می فرماید برای این همت و کوشش خود اگر از آن یگانه سلطانِ عشق طمعِ پاداش و اجرِ اخروی کرده باشد خطا بوده است و لابد طلب عفو می کند و با شکسته نفسی ادامه می دهد اگر می خواسته است با سرودنِ این ابیات دلبر یا خویش و اصلِ خدایی خود را ترغیب به وفای عهد کرده و بازگشت کند، او نیز جفا پیشه نموده و همچنان از حافظ دوری می کند و فراق را به وصال ترجیح میدهد.
خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهی
که دردِ شب نشینان را دوا کرد
نسیمِ صبحگاهی همان دمِ زنده کننده ایزدی ست که در اینجا گلها را شکوفا و به عشق زنده می کند، شب نشینان گُلبهایی هستند که با بهره جستن از پیغامها و غزلهای حافظ و دیگر بلبلان از شبِ ذهن بیدار شده و این بیداری را تا دمیدنِ صبحِ دولتشان استمرار می بخشند، حافظ پس از بیانِ حکایتِ خون دل خوردنها و رنجی که در بیداریِ شب زدگانِ ذهن کشیده است به بادِ صبحگاهی یا نسیم و دمِ زندگی بخشِ ایزدی شادباش و تبریک میگوید که درواقع کار را تمام کرده و دردِ شب نشینان را دوا و آنان را از درد رهایی بخشیده است.
نقابِ گُل کشید و زلفِ سُنبل
گره بندِ قبایِ غنچه وا کرد
حافظ ادامه میدهد سرانجام نسیمِ دل انگیزِ عشق نقابی را که خویشتنِ توهمی و کاذبِ انسان بر رخسارِ گُل کشیده بود برکشیده و برداشت تا خویشِ اصلی و زیبایِ او دیده شود ، زلفِ سُنبل کنایه ای ست از زیبایی و جذابیت هایِ جهانِ مادی که از آغاز نوجوانی و در حالیکه هنوز غنچه ای ست نشکفته، بند و زنجیری می شود بر قبایِ او، اما اکنون پساز بیداری از شبِ ذهن و نشستن تا صبح است که نسیمِ صبحگاهی و نفخه الهی گرهِ دلبستگی ها از بندِ قبای او می گشاید تا شکفته گردد.
به هر سو بلبلِ عاشق در افغان
تنعُم از میان بادِ صبا کرد
حافظ بار دیگر عشقِ خود را به گُل یا انسانها که جلوه ای از خداوند هستند در روی زمین اظهار می کند و پیوسته به هر سمت و سویی و با هر شیوه ای با فریاد و افغان نغمه سرایی می کند و در این میان بادِ نفخه الهی یا باد صبا ست که نعمت را بر شب نشینان تمام کرده، با شفا بخشی و دمِ مسیحایی خود آنان را به عشق زنده می کند، از میان علاوه بر معنیِ در این بین، معنی از بطن و ذاتِ زندگی را نیز به ذهن متبادر می کند، یعنی نفخه ای که از میان و بطنِ زندگی بر گل می دمد، در نگاهِ اول بنظر میرسد رقابتی بینِ بلبل و بادِ صبا در جریان است اما درواقع اینچنین نیست، بلکه تعاون و همکاری در جریان است زیرا بادِ صبا از جنسِ معناست و بلبل تلفیقی از جسم و جان که این امکان را دارد پیغامها را از عالمِ معنا دریافت و برایِ گلهایِ چمنِ زندگی در هر وضعیتی که باشند نغمه هایِ عاشقی سر داده، آنان را از خوابِ ذهن بیدار نموده و شب نشین کند.
بشارت بَر به کویِ می فروشان
که حافظ توبه از زهدِ ریا کرد
پسحافظ که از زنده شدن حتی یک گُل به عشق و زندگی شادمانی خود را پنهان نمی کند به درستیِ راهِ می فروشی و عشق ورزی اطمینانِ خاطرِ بیشتری یافته، بر کویِ می فروشان بشارت می دهد که حافظ بطورِ کلی از زُهدِ ریایی توبه کرده و زین پس در طریقِ عاشقی و می نوشی و می فروشی قدم بر می دارد و تمامِ هم و غمِ خود را بکار می بندد زیرا این تنها راهی ست که کار کرده و جواب می دهد.
وفا از خواجگانِ شهر با من
کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد
محمد صالح در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۳ - چه معامله باید کرد؟:
بهترین هزلیات مال میرزاده عشقیه
نجمه برناس در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۰) حکایت روباه که در دام افتاد:
آهن مجازا انبر است چون از جنس آهن بوده است جنس شی را می گوید بجای اسم خود شی
به صد دستان : با حیله بسیار
حدیث دل : حرف و سخن درباره دل
که دو عالم حدیثی در گرفته است : یعنی دل آنقدر جایگاه بالایی دارد که در هر دو جهان درباره آن حرف میزنند
چون دل جایگاه معرفت و شناخت خداوند تبارک و تعالی است
متین عبدالهی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
آفرین حافظ
درود خسروآواز ایران ....
مهدیه بهمنی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۷:
شرح حال کنون
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱:
خانم فقیهی کیا
مثل همیشه عالی بود. خوشا به فرزندتان که چنین مادرِ فرهیخته ای دارند.
سپاسگزارم
راشد میرزاده در ۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
بر اساس نسخه بدیع الزمان فروزانفر
بیت زیر به این شکل است
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مَرو
بیا که (قوّت) پرواز و پرّ و پات منم
فاطمه یاوری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸: