محمد امین کاظمی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:
سلام من نمی دانم چرا استاد فرح اندوز هفت تا از غزل های حافظ را نخوانده اند ( غزل های : ۳۱۲ ، ۴۲۶ ، ۴۶۹ و ۴۶۰ تا ۴۶۳ ) لطفاً بی زحمت اگر فایل صوتیشان را پیدا کردید قرار دهید
کوروش در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و هشتم - شخصی امامت میکرد و خواند اَلْاَعْرَابُ اَشَدُّ کُفْراً وَ نِفَاقاً:
لَقَدْ عَلِمْتُ وَمَا الْاِسْرَافُ منْ خُلُقِیْ اَنَّ الَّذی هُوَ رزْقِیْ سَوْفَ یَأتِیْنِیْ اَسْعی لَهُ فَیُعَنِّیْنِیْ تَطَلُّبُهُ وَلَوْ جَلَسْتُ اَتَانِی لَاُیُعَنِیَّنِیْ
ترجمه لطفا
چیذر در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:
بسیار زیباست
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة:
ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ
***
[یزدانپناه عسکری]
وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم - الحجر : 21
القدر: وقتی که آگاهی به سبب معطوف می شود.
فَأَتْبَعَ سَبَبًا - الکهف : 85
الإسب
فرهاد حافظ در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵:
این غزل با صدای زیبا و مخملی استاد گلپایگانی در بیات ترک شنیدن دارد.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:
باز هم در باره "رخت و پخت"
جامی نیز به ترتیب در خاتمةالحیات (غزل شماره 174) و فاتحةالشباب (غزل شماره 497) میگوید:
به سیل فنا ده همه رخت و پخت/ به موج بلا ده همه چیز و میز
بنمای لب که صاحب تسبیح و طیلسان/در وجه نقل و باده نهد رخت و پخت خویش
میبینیم که ایشان حتی اصطلاح "چیز و میز" را هم به کار برده است!
یعنی در غزل شماره 291 حافظ نه تنها اشتباهی وجو ندارد، بلکه اصطلاح هایی مانند "رخت و پخت" و "چیز و میز" از دیرباز وجود داشتهاند.
کورش صحرائیان در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
من نه شاعرم نه نویسنده نه گوینده نه مفسر نه خواننده من ساده ساده ام
هر موقع شعرهای مولانا را می شنوم و می خوانم ، فقط لذت می برم و صفا می کنم انگار لابلای برگ آویز شاخه های درختانی هستی که از هر روزنه اش باریکه های نورانی به سویت می آید که احساس گرمای دلچسبی را می دهد.
متعجم که با چه حسی این اشعار گفته میشه دوست دارم این حس را داشته باشم ولی ...
غبار .. در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:
سعدی، چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر من میروم او میکشد قلاب را
همیرضا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۴ در پاسخ به رضا جهانگیری دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم:
این حاشیه را پیشتر احتمالاً پای همین شعر در پاسخ دوستی دیگر نوشته بودم. چون حاشیهشان را پاک کردهاند جواب من هم پاک شده بود:
یکی از اشعار سدههای آغازین شعر پارسی (از شاعری که نام کوچکش منصور است) این شعر است:
«یک موی بدزدیدم از دو زلفت
چون زلف زدی ای صنم به شانه
چندانش به سختی همی کشیدم
چون مور که دانه برد به لانه
با موی به خانه شدم پدر گفت:
منصور کدام است از این دوگانه؟!»
این شعر گویا ترجمه یک شعر عربی است یا آن شعر عربی ترجمه این شعر است (درست خاطرم نیست و یادم نیست این شعرها را دقیقاً در کدام کتاب دیدهام) که در این شعر عربی عبارت «سم الخیاط» به همان معنایی که به درستی اشاره فرمودید آمده:
«سرقت من طرته (یا طرتها) شعرة
حین غدا یمشطها (یا تمشطها) بالمشاط
ثم تدلحت بها مثقلا
تدلح النمل بحب الحناط
قال ابی من ولدی من کما؟
کلاکما یدخل سم الخیاط؟!»
البته من عربی نمیدانم و این شعر را فقط به خاطر ضرب آهنگ و ارتباطش با آن شعر فارسی در خاطر دارم و احتمال این که متن را مغلوط نوشته باشم زیاد است.
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
نه هر کس چهره به قهر خشمگین سازد(از عادات معشوقهای قدیم- یا به معنای زیبا ساختن چهره)رموز دلبری میداند و نه هر که آیینه بسازد چون اسکندر جهانگیر شود.
۲- و نه هر کس کلاهش را کج گذارد و با تکبر نشیند، راه و رسم تاجداری و پادشاهی میداند( خانلری: کله کج نهاد)
۳-تو مانند فروهمتان در برابر تسلیمش مزد نخواه، که دوست خود آگاه است(
نجم رازی: عبودیت از بهر بهشت و دوزخ مکن چون مزدوران، بندگی ما از اضطرار عشق کن چون عاشقان.مرصاد، ۱۷۱)
۴- با اعراض ازین مدعیان، شیفته آن رند مفلسم که بیتوجه به همه وابستگیها درویشوار کیمیاگری میکند( حالمان را به حال خوش تبدیل میکند)
۵- پس ای معشوق زیبا! تو نیز وفاداری بیاموز! وگرنه ستم و قهر را همه میدانند( خانلری: وفای عهد)
۶- دلباخته معشوق شدم و نمیدانستم فرزند آدمیزاد چون پریان رسم افسونگری میداند( دیدار نمودن و پرهیز کردن- به لب چشمه بردن و تشنه بازگرداندن)
۷- آری در عشق و دلبری، هزار نکته ظریف باریکتر از مو هست و هر که سر بتراشد( ۴ تیغ زدن قلندران: سر، ریش، سبلت و ابرو)از شیوه قلندران عارف آگاه است.
۸-مدار نگاه من خال زیبای توست(تعلقم به زیبایی توست که هر تعلق دیگری را دور میکند) آری! ارزش گوهر شاهوار را جواهرشناس میداند.
۹- آن معشوق زیبا که در قامت و صورت شاه زیبارویان است، اگر شیوه عدالت و نرمخویی داشته باشد جهانگیر خواهد شد.
۱۰- همانطور که کسی از شعر دلپذیر حافظ، آگاه است که ذوق هنری و زبان شیرین فارسی دری بداند(خانلری: لطف نظم)
بیتهای ۱، ۳ و ۶ ضرب المثل شدهاند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
م شریعتی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
درباره این غزل زیبا، در شماره سیزدهم پادکست «عشق داند» مفصل صحبت شده.
میتونید همین الان از اپلیکیشنهای پادکست مثل «کست باکس» یا مستقیم از طریق لینک زیر گوش کنید:
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ - مثال عالم هست نیستنما و عالم نیست هستنما:
17- قل اعوذت خواند باید کای احد - هین ز نفاثات افغان وز عقد
***
[یزدانپناه عسکری]
وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَد - الفلق : 4
از شر نفث الشیطان (ذهن شیطان)، در نصب و اینستال و قرار و عقد بر انسان.
مهدی نریمانی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:
گذر کردم به قبرستان کم و بیش
کفن بردند دولتمند و درویش
ولی ارباب عالم بی کفن ماند
غمش هر دم به قلبم میزند نیش
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل هشتم:
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج بنتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا
***
[یزدانپناه عسکری]
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً - الإنسان : 2همانا ما انسان را در نطفه به اراده مقتدر و نبتلیه به موت و حیات و آگاهی و سمیع و بصیر خلق کردیم.
___________
أمشاج، المَشِیج- [مشج]: دو رشته سیمین بهم آمیخته ( یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ - طه : 110)مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَه - عبس : 19 (فقدره : به او در ذات و صفات و افعالش اقتدار و اراده داد.)
وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً - احزاب : 38 (مقدور: موت و حیات پیاپی در شکاف نطفه فروزان انسان تقدیر و حادث می شود. الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُور - الملک : 2)
ابوتراب. عبودی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:
باسلام و عرض ادب محضر استادان فرهیخته و ارجمند.
ازآتش عشق هرآنکه دلسوخته نیست
هرگز دل ما به مهر او دوخته نیست
گر سوخته دل نئی! حذر کن تو ز ما
کاتش به دلی زنیم کافروخته نیست
بااحترام دیوان ابوتراب عبودی
Hadi Golestani در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۷ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
سپاس بیکران
احمد ایری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:
سلام بر گنجوران فرهیخته ی ادبیات فارسی.
ظاهرا این رباعی رو آقای ف. گابریِلی در مقاله ی "Avicenna's millenary " ص ۸۷ یا ۹۳ (؟) به شیخ الرئیس حجت الحق ابن سینا منسوب کردن. بزرگواری هم فرمودن قبل از من که رباعی منسوب به خیام است و دلایل ایشون، بخصوص دلیل اولشون بنظرم قابل قبول هست.
علی انصاری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۷ - ایضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه:
وزن "متفاعلن فعولن" با "فعلات فاعلاتن" یکی است.
محمد ابراهیمی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:
قصر پر اوازه ای که دیروز محل جهانشاهی جمشید بود
امروز به متروکه ای تبدیل شده که از سر دور افتادگی حیوانات در آن به آرامش میزیند
علی میراحمدی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰: