فرهود در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۱ - داستان موبد صاحبنظر:
کمر بستن یعنی قصد کردن
فرهود در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۱ - داستان موبد صاحبنظر:
نظامی در این شعر از نگاه یک موبد، جهان را شرح میکند که این موبد عمر را زودگذر میبیند. به بنفشه نگاه میکند که از خود خبر ندارد زلفش به مثال رسنی است که او را به دار میکشد و نرگس خبر ندارد که زیبایی درمگونش را از دست خواهد داد و گلبرگهایش به دامنش خواهد ریخت. (درم به دامن ریختن گویا کنایه است از تنگدست شدن)
از وجه شباهت درهم به گل نرگس آن است که گل نرگس شبیه درهم سیمگون و سپید است و نیز آنکه نرگس شش پر دارد. واحد پول درهم در قدیم شش دانگ بوده است.
میر نور الدین علوی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
از "مناقب العارفین" نقل شده است که:
هر گاه مؤذن در اذان به "اشهد انّ محمدا رسول الله" میرسید، مولانا جلالالدین به زانو از زمین بر میخواست میفرمود:
نامت بماند تا ابد
ای جان ما روشن ز تو
حسن حاتمی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۳ - نظر در اسباب وجود عالم:
سرشتهست باری شفا در عسل
باری: حضرت باری تعالی، البارئ از اسماءالله است بمعنی خالق و نوآفرین و زندگی دهنده زندگان
محمود پرستار در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۳:
باز وش
منصور عباسی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
اگر از دیر وارستیم شوق کعبہ پیش آمد
رضا از کرمان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۵۷:
سلام
متاسفانه جناب دادوند علیرغم قبول زحمت محاسبه هیچ توضیحی در موردمبنای نوشتن این اعداد بر روی رباعیات ندادند تا ما نیز از مفهوم آن بهرهمند گردیم ولی تصور میکنم حساب ابجد باشه مجددا از حضرتعالی تقاضای توضیحات دارم ممنون
شاد باشی عزیز
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۲ در پاسخ به شیخ الاسود دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱۴:
😂😂 منم مدت زیادیه در عجبم احتمالا داره درساشو تمرین میکنه
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۰ در پاسخ به شیخ الاسود دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۱ - در عروج روح به عالم اصلی:
درباره کدوم قسمتش عزیزم ؟
مهدی هزاران در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:
سلام بر ادب دوستان گرامی
این همه نظر و سلیقه درباره یک شخصیت ادبی، بنده رو یاد ضرب المثل« یه انگور و صد زنبور» میندازه
واقعا چقدر این مرد شیرین زبانی کرده که هر ذوق و طبعی رو جذب میکنه
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۱ در پاسخ به داتیس خواجه ئیان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:
ببخشید ترجمه ها کاملا ایراد دارد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۰ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
احتمالا اشتباه گرفته اید و یک شاه شجاع دیگر بوده است چون 4 نفر با این نام وجود دارند
وقتی اطلاعات منحصر به یک سرچ ویکیپدیا بشود این مشکلات را دارد
بد نیست کمی بر تاریخِ زمانی که می خواهیم در باره آن نظر بدهیم تسلط داشته باشیم. حداقل کتاب «از کوچه رندان» اثر ارزشمند استاد دکتر زیرین کوب را خوانده باشیم.
سعید کهن در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۴۱ در پاسخ به مهران دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
کاش شما که اهل ادبید کمی در مورد هکسره هم مطالعه بفرمایید. مشکلات مالیشِ صحیح نیست.
سعید کهن در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۳۸ در پاسخ به دكتر امير محمد احمدزاده دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
اونوقت بیت دوم باید میشد «تو شدی مادر و من با همه پیری بَدَلَم»!!!!
جباری در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مسمطات » وطن در خطر است:
مصرع اول بیت اول، یک هجا کم دارد. اگر این غلط مطبعی «در» به صورت «اندر» درآید، اصلاح میشود.
حمزه حکمی ثابت در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
کلیدی ترین واژه در این غزل عمیق عرفانی ترکیب «جام جم» است. جامی که حافظ سالیانی از عمر خود را صرف به دست آوردن آن کرده است. به منظور درک بهتر این غزل شورانگیز عرفانی میبایست ابتدا این جام جهان نما را معرفی کرد. لذا از این افسانه خسروانی می آغازیم:
در شاهنامه فردوسی نقل است که بیژن فرزند گیو از جانب کیخسرو مامور شد که مردم ارمان را از شر حمله گرازان نجات دهد. او در این سفر موفق شد ولی با نیرنگ گرگین میلاد وارد اردوی منیژه(دختر افراسیاب) گشته و با او آشنا میگردد. منیژه، بیژن را با لطایف الحیلی به کاخ میبرد ولی افراسیاب از حضور بیژن مطلع شده و دستور اعدام او را صادر میکند. با وساطت پیران ویسه بیژن در درون چاهی عمیق محبوس میگردد و روزان و شبان منیژه بر سر چاه میآید و به حال بیژن میگرید.
گرگین میلاد به ایران باز میگردد و خبر ناگوار گم شدن بیژن را به گیو [پدر بیژن] میدهد. گیو از گرگین نزد کیخسرو شکایت میکند. شاه بر گرگین خشم میگیرد و او را به بند میکشد و از گیو دلجویی میکند که در «جام جهان نمای» نشان بیژن را باز خواهد یافت. فردوسی در شرح این رخداد میسراید:
چو خسرو رخ گیو پژمرده دید
دلش را بدرد اندر آزرده دید
بیامد بپوشید رومی قبای
بدان تا بود پیش یزدان بپای
خروشید پیش جهان آفرین
به خورشید بر چند برد آفرین
ز فریادرس زور و فریاد خواست
از آهرمن بدکنش داد خواست
خرامان ازان جا بیامد به گاه
بسر بر نهاد آن خجسته کلاه
یکی جام بر کف نهاده نبید
بدو اندرون هفت کشور پدید
زمان و نشان سپهر بلند
همه کرده پیدا چه و چون و چند
ز ماهی بجام اندرون تا بره
نگاریده پیکر همه یکسره
چو کیوان و بهرام و ناهید و شیر
چو خورشید و تیر از بر و ماه زیر
همه بودنیها بدو اندرا
بدیدی جهاندار افسونگرا
نگه کرد و پس جام بنهاد پیش
بدید اندرو بودنیها ز بیش
بهر هفت کشور همی بنگرید
ز بیژن بجایی نشانی ندید
سوی کشور گرگساران رسید
بفرمان یزدان مر او را بدید
به چاهی ببسته ببند گران
ز سختی همی مرگ جست اندران
سوی گیو کرد آنگهی روی شاه
بخندید و رخشنده شد پیشگاه
که زندست بیژن دلت شاد دار
ز هر بد تن مهتر آزاد دار
پس از آنکه شاه نشان بیژن را یافت به رستم دستور داد که برای نجات بیژن اقدام کند...
حافظ در بیت زیر این داستان حماسی و عاشقانه را تلمیح کرده است:
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی؟
اما جام جهان نما یا جام جم در شعر حافظ رنگ و بوی عرفانی یافته است. همچنان که در کلام دیگر شاعران عارف پیشه، جام جم همان دل انسان عارف است که آینه گیتی نمای است و جمال و جلال حق و حقایق هستی در آن منعکس شده است. سنایی در مثنوی طریق التحقیق میسراید:
قصه جام جم بسی شنوی
واندر آن بیش وکم بسی شنوی
به یقین دان که جامجم دل توست
مستقر نشاط و غم دل توست
گر تمنا کنی جهان دیدن
جمله اشیا در او توان دیدن
دیدهٔ دل نخست بیناکن
پس تماشای جمله اشیاکن
فخرالدین عراقی نیز در غزلی سروده است:
عمری است که میزنم در دل
یعنی که در سرای ساقی
باشد که رسد به گوش جانم
از میکده مرحبای ساقی
باشد که شود دل عراقی
چون جام جهان نمای ساقی
حافظ نیز از دل تعبیر به جام جهان نما کرده است اما هر دلی جام جهان نما نیست، آن دلی به این مقام میرسد که از زنگار معاصی و آلودگیهای نفسانی پاک شده باشد:
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
به تعبیر مولانا :
آینه ات دانی چرا غماز نیست
چونکه زنگار از رخش ممتاز نیست
دلی که اسیر خواهشهای نفسانی و نیازهای طبیعی است توان گذر کردن به عالم حقیقت را ندارد:
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد؟
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت بدرآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
این خواهشهای جسمانی آدمی را از خویشتن خویش غافل کرده و از عالم پاک انسانیت محروم و مهجور ساخته است:
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
این است که حافظ حقیقت دل را متعلق به عالمی خارج از صدف کون و مکان میداند اما به اشتباه آن را از گمشدگان لب دریا مطالبه میکند. مراد حافظ از دریا، عالم ژرف حقیقت و معنویت است که عجایب فراوانی در آن وجود دارد و لب این دریای ژرف ساحلی است که در آن نمیتوان عجایب اعماق دریا را مشاهده کرد. این ساحل عالم ماده و طبیعت است که محل زندگی افراد سبکبار و رفاه طلب است. افرادی که در غفلت به سر میبرند و از این غفلت شاد و سرمستند:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
از این افراد ناآگاه نمیتوان حقیقت دل را جویا شد:
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
حافظ دل را جوهری غیر مادی معرفی میکند که زمان مند و مکان مند نیست و در اثر ریاضت های مشروع تهذیب و پاکسازی میگردد و قابلیت آن را دارد که حقایق هستی را بدون ارتباط حسی کشف کند. خواجه در تعبیری زیبا بیان کرده است که چگونه میتوان دل را به آینهای تبدیل کرد که جز جمال جمیل معشوق چیز دیگری را نمایان نسازد:
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
ایضا؛
به پیش آینه دل هر آنچه میدارم
به جز خیال جمالت نمینماید باز
فخرالدین عراقی نیز در این ابیات زیبا راه رسیدن به جام جهان نما را شرح میدهد؛ جامی که در آن رخ حق تجلی میکند:
خواهی که به نور این حقیقت
چشم دل تو شود مکحل
اخلاق و نقوش خود بدل کن
چون گشت صفات تو مبدل
خود را به شراب خانه انداز
کان جا شود این غرض محصل
زان غمزهٔ نیم مست ساقی
گر بتوانی به وجه اکمل
بستان قدحی و بیخبر شو
از هر چه مفصل است و مجمل
پس هم به دو چشم مست ساقی
می کن نظری به چشم اجمل
میبین رخ جان فزای ساقی
در جام جهان نمای باقی
این تعبیر عارفانه از جام جم یا جام جهان نما را میتوان برگرفته از این آیه کریمه از کلام الله مجید دانست که میفرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ: به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون دلشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است». این آیه کریمه به وحدت آفاق و انفس اشارت دارد و مبین این معناست که عاقلان مظاهر قدرت و عظمت حق تعالی و نشانه های حقانیت او را در آفاق و مخلوقات او مشاهده میکنند و عارفان در درون دل خود. بدین طریق که دل را تهذیب کرده و انوار حق و مظاهر حقانیت او را در دل خود می بینند و ندای «انّه الحق» سر می دهند اگر چه یکی از آنان به جرم گفتن «انا الحق» به معراج دار پای نهاد:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
عطار:
باز گفتم که اناالحق زدهای سر در باز
گفت آری زدهام روی سوی دار نهاد
حافظ همین شطح حلاج را به طرزی رندانه در بیت زیر منعکس کرده است بی آنکه مثل حلاج بی پرده افشای راز کرده باشد:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
ایضا:
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کآتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
در حقیقت از منظر حافظ در آینه جام (قلب عارف) دو حقیقت به نمایش در میآید: یکی تمام عالم هستی است و دیگری جلوه حق است. در وصف حالت اول میسراید:
آینهی سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه گردد احوال ملک دارا
همچنین از ساقی نامه:
به من ده که گردم به تایید جام
چو جم آگه از سر عالم تمام
من آنم که چون جام گیرم به دست
ببینم در آن آینه هر چه هستو در وصف حالت دوم سروده است:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم...
نیز:
بعد از این روی من و آینهی وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوهی ذاتم دادند
اما «جام جهان نما»، «آینه جام» یا «قدح باده» به طور کلی در شعر حافظ در سه موضع به کار گرفته شده است:
۱- در وصف علم کامل حق تعالی که بر همه چیز محیط است و از آن تعبیر به لوح محفوظ میشود:
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
۲- قلب انسان عارف:
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
۳- عالم هستی:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
فخرالدین عراقی در شرح همین معنای سوم جام است که میسراید:
در جام جهان نمای، اول
شد نقش همه جهان مشکل
اما جام جهان نما در معنای دوم (قلب عارف) را باید از پیر مغان جستجو کرد نه از گمشدگان لب دریا[کسانی که در دنیای فانی گم شدهاند و غریق خور و خواب و خشم و شهوت اند]
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کاو به تایید نظر حل معما میکرد
پیر مغان صاحب دلی است که در آن دل جلوهی حق تعالی و اسرار هستی را به عینه مشاهده میکند نظیر مولا علی (ع) که فرمودند:« لو کشف الغطا ما ازددت یقینا: اگر حجابهای عالم حقیقت کنار برود چیزی بر یقین من افزوده نمیشود » دعای صباح این پیر ورد صبحگاهی حافظان و سحر خیزان است:
منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است
گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است
در خرابات این پیر نور خدا میدرخشد:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
این پیر مغان با یک اشارت چشم و با یک سخن کوتاه و بلکه به آه و نفس سحرگاهی خویش مشکل و معمای سالکان را حل میکند. نظیر آن سخن کوتاهی است که ملاحسین قلی همدانی به عبد فرار گفت و او را منقلب ساخت.
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
این قدح باده که همان قلب عارف است در دست پیر مغان بود و در آن دل پاک خود صد گونه تماشا مینمود. گاهی جلوهی حق میدید و گاهی اسرار خلقت را مشاهده میکرد و از این کشف و شهود خود التذاذ عرفانی میبرد. این بیت از حافظ یادآور این جملهی بلند و عمیق از حضرت شیخ جعفر مجتهدی (ره) که فرمودند: «هر آینه که چشمانم را بر هم مینهم به همت مولایم تمام عالم را مشاهده میکنم».
بیت الغزل این شعر جاودانه این است:
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
در این بیت به ۲ مسئله خواهیم پرداخت:
۱- ازل و قسمت ازلی در نگاه حافظ
۲- شراب ازلی از نگاه ابن فارض مصری در قصیده خمریه و تاثیر آن بر غزل حافظ.
- ازل و قسمت ازلی:
از منظر فلاسفه و متکلمان میتوان دو معنای متفاوت برای ازل در نظر گرفت. از نظر متکلمین ازل همان زمان ربوبی است که در آن زمان هیچ موجودی به جز حق تعالی وجود نداشته است. به این اعتبار تنها وجود ازلی خداوند است و از همین روی او را قدیم زمانی میدانند و به جز خداوند همه مخلوقات حادثند و ازلی نیستند.
اما از نظر حکما ازل زمان تکوین و خلقت است. خداوند از ازل وجود داشته و هم از ازل مشغول به امر خلقت بوده است. چرا که خالقیت یکی از صفات ذات اوست و همه صفات او ازلی اند. آیه کل یوم هو فی شأن دال بر این نکته است که حق از زمانی که وجود داشته خالق بوده و لازمه خالقیت او خلق مخلوق است لذا مخلوق نیز از ازل موجود بوده است ولی مناط نیازمندی مخلوق به خالق نه حدوث و قدم زمانی بلکه فقر و امکان ذاتی است. لذا خداوند قدیم ذاتی است و مخلوقات حادث ذاتی اند. تعالیم حکمای اسلامی مقبول متکلمان اشعری نیفتاد و امام غزالی در نهایت حکم به شرک بوعلی و امثال او داد چرا که خالق و مخلوق را قدیم زمانی دانسته اند.
ضمن پذیرش نظر فلاسفه میافزاییم که خداوند وجود مطلق است و مقید به زمان و مکان نیست لذا اینکه متکلمان خداوند را قدیم زمانی میدانند به معیار درستی دست نیازیده اند چرا که لا زمان را داخل در زمان گنجانده اند. حق تعالی همچون روح و دل آدمی، گوهری است کز صدف کون و مکان بیرون است و نباید او را در مکان و زمان شناسایی کرد. از همین نظریهی حکماست که نظریه «ازلیت ماده» سربرمیآورد. این نظریه را ارسطو مطرح کرد و بوعلی پر و بال داد. طبق این نظریه ماده که مظهر افعال الهی است از ازل وجود داشته چرا که حق از ازل خالق بوده است پس خداوند و روح و فرشته و ماده همگی قدیم زمانی و ازلی الوجود هستند ولی ملاک نیازمندی همه قدماء به خداوند که قدیم زمانی و ذاتی است: امکان ذاتی و فقر ذاتی (و به تعبیر ملاصدرا فقر وجودی) است که آیه شریفه ذیل دلیل این مدعاست: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید». این نظریه «ازلیت ماده» تئوری نوین «Big bang» را در خود حل و هضم میکند. طبق تئوری بیگ بنگ عالم ماده در حدود ۱۴ میلیارد سال قبل در اثر انفجار بزرگ متولد شد و در یک حرکت انبساطی بزرگ و بزرگتر شد و به شکل امروزی درآمد. مروجین این تئوری درصدد انکار نیازمندی عالم به خالق برآمده اند غافل از اینکه طبق نظریه ازلیت ماده میتوان اظهار داشت که تمام ۱۴ میلیارد سالی که از عمر این جهان گذشته است در واقع یک لحظه از عمر ماده به عنوان فعل الهی محسوب میگردد. چرا که ماده از ازل موجود بوده و هم از ازل مخلوق و محتاج حق (جل جلاله) بوده است.
غرض از آنچه که در خصوص ازل گفتیم شرح این بیت حافظ است:
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
خداوند در ازل که ماده و عالم هستی را میآفرید در همان ازل انسان را صاحب دلی آینه وار خلق کرد. اما این خلقت به وجه عینی نبود بلکه جنبه ذهنی داشت. ذهن حق تعالی همان لوح محفوظ است که همه چیز در آن وجود ذهنی دارد و حق تعالی هرگاه اراده کند به آنها وجود عینی میبخشد. به تعبیری ساده میتوان گفت که انسانی که امروز خلق میشود وجودی عینی یافته است در حالی که میلیاردها سال قبل در ذهن حق تعالی (لوح محفوظ) وجود ذهنی داشته است. [و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین].
از آنجا که حافظ در فروغ دین شافعی مذهب و در اصول دین اشعری مسلک بوده عقیده راسخی به فیض ازلی دارد و همه چیز را مقهور اراده قاهر حق تعالی میداند لذا بر اساس اراده حق بود که قلب جهان نما را در ازل به عارف ارزانی کردند در حالی که هنوز وجود عینی نیافته بود.
نکته دیگری که در فهم این بیت قدسی باید متذکر شد شرح آیه (الست بربکم قالوا بلی) است:
در ازل و پیش از آنکه مخلوقات الهی وجود عینی بیابند، همه این مخلوقات وجود ذهنی داشتند و در لوح محفوظ مکتوم و مضبوط بودند. ربط این مفاهیم و موجودات ذهنی به حق تعالی ربط علی و معلولی بود، دقیقاً مثل ربط ذهنیات انسان به خود انسان. رب و خالق و پروردگار این موجودات ذهنی خدای یکتاست لذا خداوند به زبان تکوینی از این مفاهیم ذهنی پرسید که آیا من خالق و مالک و پدید آورنده شما نیستم؟ و همه آنها گفتند بله. چرا که ربط آنها به خداوند ربط معلول است به علت.
بر همین اساس میگوییم که حق تعالی در ازل و در مقام ذهن خود(لوح محفوظ) قلب جهان نما را به عارف سالک ارزانی داشت و این تعیین روزی (قسمت ازلی) در زمانی بود که در حال خلقت هستی و عینیت بخشیدن به این گنبد مینایی بود.
در ابیات ذیل حافظ به قسمت ازلی اشارت کرده است:
✓ به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است
✓ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
✓ خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
✓ جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
✓ چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
- شراب ازلی:
ابن فارض مصری در قصیده خمریه سروده است:
1 ـ به یاد دوست باده ای نوشیدیم که بدان باده سرمست گشتیم پیش از آن که درخت انگور آفریده شود.
2 ـ ماه شب چهارده برای آن می پیاله ای است در حالی که خود آن می آفتابی است که انگشت هلال مانند ساقی آن را به گردش درمیآورد و هربار که این باده با آب آمیخته گردد ،حبابهایی چون ستاره برآن پدیدار میگردد.
3 ـ اگر بوی خوش آن می نبود ره به سوی خانة خمّار نمیبردم و اگر پرتو نور آن می نبود وهم به تصور آن قادر نبود.
4 ـ روزگار از ان می جز دُرد و تهماندهای برجای نگذاشته است که گویی پنهانی آن می نیز در سینه های خردمندان پوشیده و پنهان گشته است.
7ـ و اگر روزی یاد آن باده بر خاطر کسی گذر کند غمها از دل او رخت برمیبندند و شادیها در دل او رخت اقامت میافکنند.
9 ـ و اگر همنشینان ان باده جرعهای به یاد دوست بر خاک قبر آن دوست بپاشند ، هر آینه روحش به جسم برمیگردد و جسمش به اهتزار درآید.
13 ـ و اگر نوشندة آن باده جام در دست گیرد ، هرآینه در هیچ شبی راه خود را گم نخواهد کرد چون که گویی در دستش ستارة درخشانی دارد.
18 ـ نوشیدن این باده اخلاق باده نوشان را پاک میگرداند و آنها را به راه ثبات عزم و اراده رهنمون میگرداند.
19 ـ انسان بخیلی که دستش با بخشش آشنایی ندارد به یاری آن باده بخشنده میگردد و کسی که بردباری ندارد به وسیله آن می بردبار میشود.
20 ـ و اگر نادان قومی به فیض بوسه دهان پالاینده خم یا جام آن می نایل گردد ، هر آینه آن بوسه حقیقت خصلتها و ویژگیهای آن می را به او برساند.
23 ـ سخن این باده از قدیم برهمه موجودات پیشی گرفت که در آن جا نه شکلی ، نه رسمی و نه اثری بود.
24 ـ و اشیا به وسیله آن باده برپا شدند آنجا که برای حکمتی به خاطر آن می از دید هر کسی پنهان مانده بودند.
26 ـ این باده پیش از تاک و آدم موجود بود و مادر می مادر نیکی برای من بود.
33 ـ و گفتند : (ای نوشنده می) گناه (می) نوشیدی گفتم : نه هرگز، چیزی نوشیدم که به نظر من ننوشیدن آن گناه است.
41 ـ کسی که از این باده بیبهره ماند ، عمرش را ضایع ساخت و جای آن است که بر عمر تلف کردة خویش بگرید.
حافظ نیز در اشعار خود هم به شراب ازلی اشارت کرده و هم شراب عشق را توصیف نموده است. اینک اشعاری از حافظ:
✓ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
✓ بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
به نیم شب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز
✓ در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
✓ اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک
✓ قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
✓ کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
✓ گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
✓ به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
✓ ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی
✓ اگر شراب خوری جُرعهای فِشان بر خاک
از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک
✓ بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
✓ هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
✓ ساقی نامه:
بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتادهام
وز این هر دو بیحاصل افتادهام
به من ده که گردم به تایید جام
چو جم آگه از سر عالم تمام
به من ده که بدنام خواهم شدن
خراب می و جام خواهم شدن
بده تا بخوری در آتش کنم
مشام خرد تا ابد خوش کنم
بده ساقی آن می که شاهی دهد
به پاکی او دل گواهی دهد
میام ده مگر گردم از عیب پاک
بر آرم به عشرت سری زین مغاک
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین
من آنم که چون جام گیرم به دست
ببینم در آن آینه هر چه هست
به مستی دم پادشاهی زنم
دم خسروی در گدایی زنم
به مستی توان در اسرار سفت
که در بیخودی راز نتوان نهفت
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
✓ ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
✓ ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
✓ دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم میاش در مشام رفت
✓ می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
✓ غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
✓ آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
سررشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
ما و می و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد
بیرون ز لب تو ساقیا نیست
در دور کسی که کام دارد
✓ طبیب عشق منم باده ده که این معجون
فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد
✓ صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
✓مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
باسلام مجدد
در مصرع دوم بیت هشتم از نظر واج آرائی حرف سین
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
بجایش
دستم اندر سینه ساقی سیمین ساق بود
بطوریکه زیبائی واج آرائی را تکمیل میکند.و رندی و شیطنت حافظ را میرساند.
احتمالا مصححین بذوق شخصی خواسته اند سانسوری انجام دهند .
مرضیه در ۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۴۵:
املای کلمه ظ «عظیم شانی» درست شود
مرضیه در ۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۳۶:
خط سوم کلمه چنین درست هست نه جنین
فرهود در ۱ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۱ - داستان موبد صاحبنظر: