میلاد کمالی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - اندوه فقر:
معنی کاوخ؟
کیان منصوری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۸ در پاسخ به آیینه دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:
سلام دوست عزیز. بنده نیز امیدوارم شما بعد دو سال مجددا خیام را بخوانید و عدم اعتقاد ایشان به معاد را درک کنید. من با دوست عزیزی که نظر خود را ۱۳ سال قبل نوشته موافق هستم.
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۷:
سلام
شخ = زمین سخت
ابریق = آفتابه
چم چم = گیوه
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۶:
سلام
حکایت ارادت حسن مودب به شیخ ابوسعید رحمت الله علیه نکته جالب اینه که میگه به نو مسلمان شدم
مصطفی سلیمانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵:
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا مینبری با خود از این خوان تو مرو
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۲ در پاسخ به عماد دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » مدح حضرت علی (ع):
عماد جان سلام
بصورت اتفاقی حاشیه های این شعر را خواندم وطبیعی است که با نظر بعضی از دوستان مخالفم وبا گروهی هم رای این که کوکب خانم فرمودند وتوجیهی که شما فرمودید خالی از مغالطه نیست چرا اگر ملاک شما آموزه های قرآنی است وحی به معنای تفهیم رموزی است پنهانی وصرفا خاص پیامبران نبوده ومتاسفانه باید گفت که ارسال وحی تنها از سوی خدا هم نبوده ( وحی نفسی)، به عنوان شاهد از قرآن مثالهایی خدمتت ارایه میکنم :
در سوره شوری آیه 13 دین اسلام وباتبع آن خود قران را حاصل وحی دانسته
در سوره قصص ایه 7 وایه 38 طه به مادر موسی وحی شده
در ایه 11 سوره مایده مخاطب وحی حواریون عیسی (ع) است
در سوره انفال ایه 12 به ملایکه وحی شده
ایه 68 سوره نمل دلیل وحی به زنبور عسل است
در ایه 12 فصلت به اسمان وحی شده در ایات 4 و5 سوره زلزال به زمین وحی شده
در ایه 51 شوری ملایکه به انسان وحی میکنند
ایه 11 مریم حضرت زکریا در حال روزه سکوت به مردم وحی میکند خدای را تسبیح کنید
در ایه 121 سوره انعام شیطان به شیطان ودر ایه 112 همان سوره شیطان به انسان وحی کرده
پس به این نتیجه میرسیم که گستره مفهوم وحی بسیار فراتر از استدلال شماست وتوجیهی که متکلمان آورده اند متمایز کردن وحی تشریعی از سایر وحی هایی است که در بالا ذکر شد
در مثالی دیگر در اسرار التوحید باب دوم فصل اول حکایت ششم که قابل تامل است در باب مساله وحی که از شیخ سوال میشودکه پس از پیامبران در وحی بسته شده است ، به حسن مودب اشاره دارد که به او وحی میشود که دستار خود را به درویش مستمند ببخش ولی ایشان تعلل میکند که این موضوع باعث ارادت حسن مودب ، به ابوسعید ابوالخیر میگردد وبقول خود شما در این یوحی کلی مطلب نهفته است که قابل بحث است .
البته جهت رفع شبه در انواع وحی ،ناگفته نماند که مثالهای بالا از نظر متکمین به وحی نفسی ووحی به رسول وپیامبران را وحی نبوی مینامند وبین آن دو تفاوتهایی را قایل گردیده اند ومقصود این است که پیامبران به دلیل تزکیه نفس وریاضت شایسته ظهور وتلقی وحی میگردند وگرنه تفاوتی بین نبی وغیر نبی نخواهد بود وبه زبان دیگر وحی به پیامبران رابطه ای دوسویه است در مثال های بالا رابطه یک طرفه است وبر هر شخص ،حیوان وجمادی میسر ونازل میگردد که باعث فضیلت ایشان بر دیگر موجودات مشابه نیست که این خود نیز شاید توجیه ومغالطه ای، بیش از سوی متکمین علوم اسلامی نباشد .
.
شاد باشی عزیزم
سبحان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در ستایش شاهنشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکهگوید:
نسخه صوتی این قصیده (که احتمالا خوشریتمترین شعریه که برای شاهان قاجاری سروده شده) از اینجا بشنوید
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۵۲ - در بیان معرفت الله:
سلام
اگر بخواهیم وزن درست بشه بنظر باید نوشته بشه "حاصل خوابش نباشد هیچ چیز "
شاد باشید
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۶ در پاسخ به الف رسته دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجاه و ششم - اکملالدّین گفت مولانا را عاشقم:
درود خدا بر شما دوست گرامی
فرمایشات و وجود شما برای این سایت وهمراهان آن نعمتی بی بدیل است .بنده برای شاهد جنس مذکر را متصور بودم معنی شاهد در فرهنگ دهخدا بر فرمایش شما صحه گذاشته ولیکن در افواه عموم معنی مغبچه و غلام امرد را دارد چنانکه سعدی میفرماید :
خرابت کند شاهد خانه کن // برو خانه آباد گردان به زن
در پناه حق پاینده باشی
نجیب الله بوری بیگ در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱ - پیشکش به حضور اعلیحضرت امیرامان الله خان فرمانروای دولت مستقلهٔ افغانستان خلد الله ملکه و اجلاله:
منظور از پیر مغرب شاعر المانوی چیست. ممنون
حسین اهورامهر در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۶ در پاسخ به Karma Fr دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳۴:
نیاز به اصلاح دارد اصلا مفهومی نمیدهد،خواهشا اصلاح بفرمائید که تعبیر شما از این ابیات چیست؟باسپاس
مهر و ماه در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۶ در پاسخ به همایون دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:
درود بر شما
بیشتر توضیح بفرمایید
چرا فاصله دارد؟
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۲ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجاه و ششم - اکملالدّین گفت مولانا را عاشقم:
از یاسخ شما سپاسگزارم.
متن را با دقت بیشتری بخوانید:
فِی یَدَیْکِ صَنْعَتُکِ
دو بار ضمیر مونث به کار برده است، منطور این است که رقاصهٔ پیش خلیفه زن بوده است.
نمونهٔ دیگر را در همین کتاب فیه ما فیه فصل بیست و ششم بخوانید.
« درویشی را شا گردی بود. پرای او درویزه میکرد. روزی از حاصل درویزه او را طعامی آورد و آن درویش بخورد. شب محتلم شد. پرسید که «این طعام را از پیش که آوردی؟» [گفت «دختری شاهد به من داد.] »
(متن گنجور از روی نسخهٔ فروزانفر است، در متن گنجور دختر شاهد را نگنجانده است ولی در نسخهٔ کاغذی فروزانفر دختر شاهد در داخل قلاب[] گذاشته شده است و در پانویس گفته که در نسخهٔ اساس نیست. دز نسخهٔ چاپی حیدرخانی این عبارت هست. به گنجور پیشنهاد دادم که هر دو نسخه را در پای صفحه بگنجاند.
شاهد به هرکس زیبارو گفته میشده است، چه زن چه مرد. در روزگاران جدید واژگان را هم مسموم کردهاند، گناه شما نیست.
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت /// عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
حال که ما میدانیم که واژگان را هم مسموم میکنند وظیفهٔ ما سنگین تر است و باید که آگاه باشیم و مسمومیتها را درمان بکنیم.
مصطفی محمدپور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
من تفسیر این شعر رو روز شهادت سردار سلیمانی فهمیدم
سردار سلیمانی محیط فضل و آداب بودن
و با جانفشانی مثل شمع حق رو برای خیلی ها رو شن کردن
ولی خوشون سوختن ولی نتونستن از این شب تاریک غیبت امام زمان عجل الله به صبح ظهور اون حضرت برسن
Khishtan Kh در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:
برد دل ارزان ز من خود دل به ارزانی نبست
زان که آسانش بکف آورد به آسانی شکست
نه شناسم آشنایی نه شناسد آشنایم
گرد راهش بس مرا بر چشم و پیشانی نشست
Khishtan Kh در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
یکی بیهوده کوهی سُفت یکی رفت راه صحرا را
نه این یک وصل شیرین دید نه آن یک وصل لیلا را
تو قسمت را مشو منکر،نشد را شد نخواهی کرد
بهم ریزی و بافی گر زمین و آسمان و قعر دریا را
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
غزل شماره ۶۳ سعدی
از عشق در جهان تو بگو چیست؟ بر تر است
خورشید عشق در همه آفاق اظهرست
دل خانه ایست ،مظهر الله اکبر است
.،،،،،،،،،،،،،،،،
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روحپرور است
***********
آن چیست بهتر از ره عشق ار گزیده ای
از عشق پر ظریف نباشد پدیده ای
ای بی بصر زچشم دل و غرق دیده ای
،،،،،،،،،،،،،،،
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
***********
در دست جام می، بفرازی و در سریر
بی عشق و مهر، می شوی اندر جهان حقیر
در عشق اگر که هفت بلد را شوی شهیر
،،،،،،،،،،،
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منور است
***********
با سرو قامتان چو بسازیم ما دماغ
در سینه گنج عشق نهانست و رنج و داغ
از دست لاله گیر بصحرا و راغ،، ایاغ
،،،،،،،،،،،،،،
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زندهدلان کوی دلبر است
***********
بر گردن بلور ز، زلفش نهاده طوق
ره میرود بناز ،به برزن، به چارسوق
دل زان تطاول نگهش میرسد به ذوق
،،،،،،،،،،،،،،،،،،
جان میروم که در قدم اندازمش ز شوق
درماندهام هنوز که نُزلی محقر است
***********
چندان به غمزه برده قرارم سهی قدان
دل در گرو بود چو به هر جا وهر زمان
چُون حرف شکوِه عرض کنم با کسان بیان
،،،،،،،،،،
کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتیکنان
بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است
***********
ساقی زباده گر جگر ما بسوختی
بر گلرخان دهر دلا چشم دوختی
با آتشی ز هجر چو جانم فروختی
،،،،،،،،،،،،،،،
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمر است
***********
یک عمر طی گشت به حسرت نشد وصال
جسم و جوانی ام به تبه رفت در قبال
عاید نگشت زین قدر نحس ،جز ملال
،،،،،،، ،،،،،،
شبهای بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است
***********
زلف سیاه وسلسله ات همچو دام بود
بر آفتاب روی تو گیسوت شام بود
دل شد زدست و رفت بچینش که خام بود
،،،،،،،،،،،،،،،،
گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است؟
***********
در فرودین صبا چو بیارد نوید وصل
بر من مبارک است چو روز سعید وصل
هجران دراز کرد و وز آن شدبعید وصل
،،،،،،،،،،،،،،،
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است
***********
زنهار از این امید درازت که در دل است
هیهات از این خیال محالت که در سر است
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ در پاسخ به رضا سعدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
غزل شماره ۶۳ سعدی
از عشق در جهان تو بگو چیست؟ بر تر است
خورشید عشق در همه آفاق اظهرست
دل خانه ایست ،مظهر الله اکبر است
.،،،،،،،،،،،،،،،،
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روحپرور است
***********
آن چیست بهتر از ره عشق ار گزیده ای
از عشق پر ظریف نباشد پدیده ای
ای بی بصر زچشم دل و غرق دیده ای
،،،،،،،،،،،،،،،
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
***********
در دست جام می، بفرازی و در سریر
بی عشق و مهر، می شوی اندر جهان حقیر
در عشق اگر که هفت بلد را شوی شهیر
،،،،،،،،،،،
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منور است
***********
با سرو قامتان چو بسازیم ما دماغ
در سینه گنج عشق نهانست و رنج و داغ
از دست لاله گیر بصحرا و راغ،، ایاغ
،،،،،،،،،،،،،،
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زندهدلان کوی دلبر است
***********
بر گردن بلور ز، زلفش نهاده طوق
ره میرود بناز ،به برزن، به چارسوق
دل زان تطاول نگهش میرسد به ذوق
،،،،،،،،،،،،،،،،،،
جان میروم که در قدم اندازمش ز شوق
درماندهام هنوز که نُزلی محقر است
***********
چندان به غمزه برده قرارم سهی قدان
دل در گرو بود چو به هر جا وهر زمان
چُون حرف شکوِه عرض کنم با کسان بیان
،،،،،،،،،،
کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتیکنان
بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است
***********
ساقی زباده گر جگر ما بسوختی
بر گلرخان دهر دلا چشم دوختی
با آتشی ز هجر چو جانم فروختی
،،،،،،،،،،،،،،،
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمر است
***********
یک عمر طی گشت به حسرت نشد وصال
جسم و جوانی ام به تبه رفت در قبال
عاید نگشت زین قدر نحس جز ملال
،،،،،،، ،،،،،،
شبهای بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است
***********
زلف سیاه وسلسله ات همچو دام بود
بر آفتاب روی تو گیسوت شام بود
دل شد زدست و رفت بچینش که خام بود
،،،،،،،،،،،،،،،،
گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است؟
***********
در فرودین صبا چو بیارد نوید وصل
بر من مبارک است چو روز سعید وصل
هجران دراز کرد و وز آن شدبعید وصل
،،،،،،،،،،،،،،،
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است
***********
زنهار از این امید درازت که در دل است
هیهات از این خیال محالت که در سر است
یوسف شیردلپور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:
ومکمل و معرف تمام شعر وغزل وادبیات وموسیقی ناب ایران و ردیف خوانی خسروخوبان دوعالم استاد شجریان 👌👌❤️❤️💐💐
Bigsan در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۲ در پاسخ به زینب دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹: