شاهرخ آسمانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۳ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:
سلام و درود بر جناب برگ بی برگی
بسیار سپاسگزارم لذت بردم از تفسیر شما
سام اخضری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۵:
دوستان لطفا معنی
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
را توضیح بفرمایید، بار معنایی کلمه سرنگون چیست؟
مجید محمدپور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
برخی از شارحان این حکایت را تاویلات مفصلی کرده اند که خلاصه آن به زبان ساده اینست .
پادشاه رمز روح است . طبیبان مغرور رمز عقل جزئی یا مشایخ ظاهری است . کنیزک رمز نفس حیوانی یا غریزی یا سالک مبتدی است . زرگر رمز دنیاست . و آن طبیب روحانی رمز عقل کلی یا مرشد حقیقی است . روح ( شاه ) به نفس ( کنیزک ) عشق می ورزد تا او را صافی کند و به مرتبه نفس مطمئنه برساند زیرا با صفای نفس ، معرفت روحانی و مدارج کمالی حاصل آید . اما نفس ( کنیزک ) طبعا عاشق دنیا ( زرگر ) است و میل ندارد که جهان ظاهر و محسوس را با جهان باطن و نامحسوس معاوضه کند . ابتدا عقل جزئی ( طبیبان مغرور ) می خواهد تعلقات شهوانی نفس ( کنیزک ) را معالجه کند ولی حال او وخیم تر می شود و تعلقش به دنیا ( زرگر ) افزون تر می گردد. وقتی روح ( شاه ) خاضعانه به درگاه الهی روی می آورد، خداوند عقل کلی ( طبیب روحانی ) را ماموریت می دهد که با نشان دادن حقیقت فنا و زوال دنیا ، میل آن از نفس (کنیزک) برکنده گردد و در نهایت نفس حیوانی به سوی شاه ( روح ) بازگردد و به مقام نفس مطمئنه برسد
Arash در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:
با درود به سروران گرامی
به گمانم بیت دوم را نباید سوالی خواند
مبین آن بی حمیت را که هرگز
نخواهد دید روی نیکبختی
که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذارد به سختی
"که" در اینجا پرسشی و به به معنای چه کسی نیست، "که" موصولی هست و ادامه ی بیت پیشین،
میگوید آن بی حمیتی که برای خودش آسانی را انتخاب کرده و زن و فرزند را در سختی رها می کند.
پویا حسنی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۹ در پاسخ به دکتر ترابی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْدِ سُکاریٰ
هیچ انسان عاقلی مستی ما را ملامت نمی کند (ولی اگر کرد) به ملامتگر بگوئید که مردم از مستی به وجد آمده را ترک کند
پویا حسنی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْدِ سُکاریٰ
هیچ انسان عاقلی مستی ما را ملامت نمی کند (ولی اگر کرد) به ملامتگر بگوئید که مردم از مستی به وجد آمده را ترک کند
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان:
یک ابلهی از خرخانهای طعنهزنان سر بیرون آورد
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان:
پیکردن در لغت به معنی عصب یا ماهیچهٔ پا را بریدن ولی بیشتر به شکل کنائی به کار میرود: نومید کردن، آزرده کردن
معنی مصرع: خاطر ساده دلی را آزرده کند ( و در نتیجه آن ساده دل از این مجلس مثنوی پایش را قطع کند).
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۱ - باقی قصهٔ مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او:
خشک آوردن = خاموش شدن
خشک آر = خاموش باش
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۰ - عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را:
جهاد آذری = کوشش آتشین
اندرخور = شایسته، سزاوار
من هم مانند تو آتش نوشیدهام /// تا یک شخص درخور و شایستهای شدم
احمدرضا نظری چروده در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸:
آیا ابیات زیر ازمولاناست؟
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
درفضای مجازی وایرال شده است به نام مولانا.اما چرا نمی تواند ازمولانا باشد؟
ازسه دیدگاه سبک شناسانه زبانی وادبی وفکری به نظر من درحوزه فکری وادبی سبک شعری مولانانمی گنجد. ازنظرادبی بازی با کلمات وسطح فکری نیز با نوعی فلسفه فکری محدود وناقص مواجه هستیم، که ازمولانا بعید می نماید.ضمنا درساختارعروضی مشکل قافیه دارد واینکه باید ببینیم این شعرغزل است یا مثنوی است یا هرقالب دیگر،قافیه ای محکم ندارد
احمدرضا نظری چروده در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸:
نه کدوی سر هر کس می راوق تو دارد
نه هر آن دست که خارد گل بیخار تو دارد
دربیت فوق "راوق" یا باید به صورت راووق تلفظ شود یا اینکه رواق باید باشد. به نظرم می رواق درست به نظر می رسد.حدس من فقط به جهت سکته وزنی است که ترکیب می راوق پیش می آورد.چون هنوز دردیوان غزلیات نگاه نکردم.
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان:
خربطی ناگاه از خرخانهای
سر برون آورد چون طعانهای
یعنی چه ؟
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان:
من نمیرنجم ازین لیک این لگد
خاطر سادهدلی را پی کند
مصرع دوم یعنی چه ؟
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۱ - باقی قصهٔ مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او:
هین دهان بر بند فتنه لب گشاد
خشک آر الله اعلم بالرشاد
خشک آر یعنی چه ؟
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۰ - عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را:
چون بنوشیدم جهاد آذری
پس پذیرا گشتم و اندر خوری
یعنی چه
سعید در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۴:
جالب است که سعدی در ضمن حکایتی از باب نهم بوستان این بیت از عنصری را تضمین میکند و او را شاه سخن میداند ، این در حالی است که اکثر شاعران از عنصری به دلیل گرفتن صلههای نجومی در ازای مدایح اغراق آمیزی که در وصف پادشاهان غزنوی داشته به نیکی یاد نمیکنند
از جملهی شاعرانی که چندان دلِ خوشی از عنصری نداشته خاقانی شروانی است که در جواب کسی که عنصری را بر وی ترجیح داده ، قصیدهای با ردیف عنصری سروده است
به تعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری
بلی شاعری بود صاحبقران
ز ممدوح صاحبقران عنصری
ز معشوق نیکو و ممدوح نیک
غزلگو شد و مدحخوان عنصری
به دور کرم بخششی نیک دید
ز محمود کشور ستان عنصری
به ده بیت صد بدره و برده یافت
ز یک فتح هندوستان عنصری
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری...
ارکیده سالم در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:
با سلام و عرض ادب و احترام. من عضو این سایت شدم تا بتوانم از شما کسب علمی داشته باشم. من خیلی دوست دارم اشعار حافظ رو به دقت و ظرافت شما درک کنم. ممنون میشم راهنمایی کنید چطور میتونم . اگر جایی آموزشی دارید بفرمایید کجاست من بیام یاد بگیرم. ممنون میشم راهنمایی کنید...
ایلیای مستغرق در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۳ در پاسخ به بنده خدا دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:
گفت من سر بر آستان دارم
نه چو تو سر بر آسمان دارم
هر که بیهوده گردن افرازد
خویشتن را به گردن اندازد
ازینرو من جای در آستان پادشاهان دارم و به جایی رسیده ام که مانند تو سر در اسمان ندارم پرچم(رایت) در بلندی و در اسمان است و نماد غرور و خودنمایی است ، هر کسی که بی دلیل سر بالا بگیرد و خودنمایی کند و خود را بالا پندارد فقط عجز خودش را نشان داده
برگ بی برگی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۷ در پاسخ به ارکیده سالم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱: