گنجور

حاشیه‌ها

یک ایرانی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۳ در پاسخ به فاطمه ه دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی پوران دخت » پادشاهی پوران دخت:

در واقع این اشاره به حدیث پیامبر اسلام درباره پادشاهی یک زن در ایران می‌باشد و فردوسی در اینجا از آرایه تضمین استفاده کرده است. می‌دانیم آرایه تضمین، آوردن آیه یا حدیث یا سخنان مشهور در یک بیت است. البته درباره درستی یا نادستی این حدیث سخنان زیادی وجود دارد ولی حدیث مشهوری است. از این بابت تناقضی نیست بلکه یک آرایه ادبی استفاده شده که از آن برداشت اشتباه شده است. همانطور که اشاره کردید فردوسی در ادامه به دادگری پوران‌دخت اشاره می‌کند و این پادشاه در تاریخ ایران پادشاه خوشنامی است.

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۳ در پاسخ به Nima دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲:

واژه گیراگیر ایجاب زور میکند و کلمه ( زور ) درست است نه روز

روز غلط است

Sina H در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۶ در پاسخ به حمید رضا۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:

سلام جناب حمیدرضا، امیدوارم که خوب و سلامت باشید. نمیدونم این پیام من رو خواهید دید یا نه:) فکر کنم خیلی عجیب باشه که بعد از سه سال دارم پیام میدم. بعد از این همه مدت دوباره یاد این رباعی توی این سایت و حاشیه ای که زیرش گذاشته بودم میفتم و با خودم میگم باید انصافا یه چیزی بگم. حقیقتش در این زمان که این حاشیه هارو گذاشتم کلاس یازدهم بودم و المپیاد ادبی میرفتم. یکی از منابع المپیاد بخشی از مثنوی مولانا بود و من همینطور که داشتم در رباعی های خیام هم یک گردشی میکردم به نظرم رسید که این حاشیه رو بگذارم. (در اون حاشیه منظورم این بود که ( فکر میکردم که) به خیام نمیخوره. ولی اتفاقا در کل خیلی رباعی های خیام رو دوست دارم.) 

حالا راستش در حال و هوای المپیاد ادبی اون موقع که بودم یک چیزی هم گفتم و الان فکر نمی‌کنم لزوما خیلی درست  باشه. ببخشید که بعد از مدتی بسیار، ناگهان یاد اینجا  و کامنتی که داده بودید افتادم و حس کردم که دلم داره سنگینی میکنه و باید یک پاسخی بنویسم که سبک شه :)  تندرست و بهروز باشید.

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲:

آهوی می‌تاخت آن جا بر مثال اژدها

بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود

مصرع دوم از نظر مضمون مشگلدار بنظر میرسد

(بر شمار آن، خاک شیران پیش او نخجیر بود)،،،،صحیح میباشد

یا _ در دیار آن خاک شیران پیش او نخجیر بود

 

کیوان کاظمی در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی 

اگر شاعر همین یک بیت را در تمام زندگی سروده بود باز هم شاعر بزرگی بود 

در توصیف زیبایی و شگفتی این یک بیت از هیچ یک از کلمات دیگر فارسی نمیشه استفاده کرد 

محسن باقری در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:

واقعا انسان تحت تاثیر این دو بیت قرار میگیره.

جمال برهمندی در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴:

ته ماجرای همه به همان #هیچی ختم میشه که خیام گران قدر میفرمایند.پس با دانستن این سرنوشت لحظه بیش از پیش ارزشمند خواهد شد،لحظه را دریابیم چون تکراری در کار نیست.

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی:

زهره که ستام زین او بود خوش‌خو چو خوی جبین او بود

خوی به معنی عرق اینطور خوانده می‌شود ‌khwei و در یک سیلاب.

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح ابوالفضل علی:

نسیم سنبل ارزان می کند عود ...

قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجم‌البلدان آنرا جایی در هند می‌داند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو:

بفرمودش به رسم شهریاری کیانی مهدی از عود قماری

قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجم‌البلدان آنرا جایی در هند می‌داند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران:

دماغ عالم از باد بهاری هوا را ساخته عود قماری

قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجم‌البلدان آنرا جایی در هند می‌داند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸:

ز عود قماری یکی تخت کرد سر درزها را به زر سخت کرد

قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجم‌البلدان آنرا جایی در هند می‌داند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵:

چوبش همه از صندل و از عود ...

قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجم‌البلدان آنرا جایی در هند می‌داند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .

فاطمه زندی در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

#غزل شمارۀ_ ۲۱۶

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن

(منسرح مطوی مکشوف)

دسته بدایع

 

۱_روز برآمد بلندْ ای پسر ِ هوشمند

 

گرم بِبود آفتابْ خیمه به رویش بِبَند

 

روز برآمد: بلند خورشید در آسمانبالا آمده و به اصطلاح آفتاب پهن شده است. ببود: بِشُد. خیمه به رویش ببند: در برابر آفتاب چادری بزن، چادر برافراشتن.

 

۲_طفل ِ گیا شیر خورد شاخ ِ جوان گو ببال

 

ابر ِ بهاری گریست طرف ِ چمن گو بخند

 

طفل گیاه: گیاه کوچک. شیر:استعاره از باران است. و به گوشه و کنار گلزار باید گفت که بخند ، بگذارگل ها بشکفند. 

 

 

۳_تا به تماشای ِ باغ میل چرا می‌کند

 

هر که به خیلش دَر است قامت ِ سرو ِ بلند

 

خیل: ایل، متعلقین.

 

نمی دانم کسی که در میان متعلقین خود سرو بلند بالایی دارد، چرا هوس گردش در باغ و گلستان می کند؟

 

۴_عقل روا می‌نداشت گفتن ِ اَسرار ِ عشق

 

قوّت ِ بازوی ِ شوق، بیخ ِ صبوری بکَند

عقل صلاح نمی دانست که اسرار عشق فاش شود با بازوی اشتیاق چنان نیرویی داشت که ریشۀدرخت صبر را از جا درآوردو بدین سان اسرارِ عشق برملا شد.

 

۵_دل که بیابان گرفت چشم ندارد به راه

 

سر که صُراحی کشید گوش ندارد به پند

 

بیابان گرفتن:سر به کوه و بیابان گذاشتن، این تعبیر متضمن دیوانه شدن هم هست.

چشم به راه:انتظار کشیدن

صُراحی:تنگ بلورین با گردن باریک که از آن شراب در پیاله می ریزند.

کشید:سرکشیدن، نوش کردن

 

دل وقتی دیوان شود و سر به کوه بیابان بگذارد، دیگر انتظار نمی کشد و بی تابی نمی کندو سری که کوزۀ سراب را سر کشیده باشد، دیگر به هیچ پند و نصیحتی گوش نمی کند.

 

۶_کُشته شمشیر ِ عشق، حال نگوید که چون

 

تشنه ی ِ دیدار ِ دوست راه نپرسد که چند

کسی که با شمشیر عشق کشته شده باشد، نمی تواند بگوید که چگونه حالا و روزی دارد، کسی که تشنۀ دیدار یار است از درازی راه سوال نمی کند، و نمی پرسد که چقدر باید رفت و تا کی.

 

 

۷_هر که پسند آمدش چون تو یکی در نظر

 

بس که بخواهد شنیدْ سرزنش ِ ناپسند

 

هر که پا در وادی عشق تو می گذارد سرزنش دیگران را هم به خاطر تو به جان می خرد

 

 

۸_در نظر ِ دشمنان نوش نباشد هَنی

 

وزقِبَل ِ دوستان نیش نباشد گزند

 

هنی:مخفف هنئ، گوارا

وزقِبَل:از جانب.گزند:مایۀ آسیب. 

 

 

۹_این که سرش در کمند جان به دهانش رسید

 

می‌نکُنَد التفات آن که به دستش کمند

کمند:در شعر، گیسوی معشوق را از جهت بلندیو حالت حلقه وارو قدرت اسیر کردن عاشق، به کمند تشبیه کرده اند.

 

۱۰_سعدی! اگر عاقلی، عشق طریق ِ تو نیست

 

با کف ِ زورآزمای پنجه نشاید فکند

زور آزمای:کسی که نیروی خود را در معرض نمایش بگذارد، کسی که با دیگری دست و پنجه نرم کند.

یعنی سرپنجۀ پهلوان نیرومند، مرا معشوق است که به نیروی عشق عاشق را مغلوب می کند و شکست می دهد.

پنجه فکندن:درگیر شدن 

نشاید:سزاوارنیست.

 

  ‌‌شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

حمید احمدیان در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:

سعدی شیرین سخن شیرین گفتار واقعه تایتانیک (جک و رز) را در قرن هفتم به زیبایی طرح کرده است و اگر فیلم تایتانیک دیگری ساخته شود چقدر خوب بود که این شعر توسط یکی از خوانندگان سنتی بر روی تیتراژ پایانی خوانده شود. عالی است

امیررضا نیک خو در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:

تایتانیک نسخه اصلی

عزیز رادیو در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۷ در پاسخ به حمید ستوده دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:

در طب قدیم از پودر صندل به عنوان دارو استفاده می شده و اینجا کنایه از اینه که طرف در حال مرگ است و زنش برای او به دنبال داروست

بسم الله عزیزی در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰:

این رباعی در کشف الحقایق عزیز الدین نسفی هم آمده 

حبیب شاکر در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷:

سلام بردوستان 

ابیات این رباعی همآهنگ نیست و بنظر میرسد هر بیت مربوط به یک رباعی مجزا باشد.ارتباط منطقی بین ابیات وجود ندارد.باتشکر

فرهود در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹ - قصیده:

به صد گونه نگار آراسته باغ به ...

نقش وشی و نقش مسطر ، گویا نامهای دو نوع از طراحی باشد که منظور از نقش وشی یعنی طرح با خطوط خمیده و دوّار

و نقش مسطر یعنی طرح با خطوط راست و خط‌کشی شده.

این معنی، حدس است.

یا شاید نام تخصصی دو نوع نقش و طراحی بوده است.

۱
۴۳۴
۴۳۵
۴۳۶
۴۳۷
۴۳۸
۵۲۷۰